کامنت یادتون نره...با تشکر از سما ریدر عزیز بیا یه بوس بده بعد شروع کن:")
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
_کریستوفر بنگ چان، ملاقاتی دارید.
"کی میخواد من رو ببینه؟!"
با کنجکاوی به دنبال نگهبان، به سمت مکان ملاقات رفت و با دیدن شخصی که برای دیدنش اومده بود، سطلی آب یخ روی سرش ریخته شد.
"این حرومزاده اینجا چیکار میکنه؟!"_هِی کریس!
لی با لحنی مسخره و بانشاط گفت.کریس اما اصلاً علاقهای به صحبت کردن باهاش نداشت:
_چی میخوای؟اون همچنان انرژیاش رو حفظ کرد و تحسین آمیز گفت:
_زود به اصل مطلب رسیدی، امتیاز خوبیه.کریس خیلی خسته و بی حوصله بهنظر میرسید.
_وقت من رو نگیر فقط گمشو.!_با من درست صحبت کن کریس.
کلافه نالید:
_فقط بگو چی میخوای لعنتی.با اعتماد به نفس تمام گفت:
_پسرم رو، بهم بگو مینهو کجاست._آهان.
کریس بلند شد که بره اما جملهی بعدی مرد سر جا میخکوبش کرد:
_من خیلی بهت نزدیکم کریس، به مینهو خیلی نزدیکم، به همهی اون بچههایی که دوستشون داری؛ نگران نباش...مینهو خیلی زود با پای خودش پیش من برمیگرده.کریس سعی کرد اضطرابش رو سرکوب، و خونسرد جلوه کنه:
_خواهی دید پیرمرد.
و با اشارهی نگهبان، بدون نگاه کردن به پشت سرش، با گامهای مضطرب، به سلولش برگشت."منظورش از نزدیک چیه؟ اصلا چرا درخواست ملاقاتش رو قبول کردن؟ هدف از این کارها چیه؟ خطری اونها رو تهدید میکنه؟!"
با فکر کردن به آخرین احتمال، سریع سمت نگهبان دوید؛ نباید اتفاقی برای فلیکس و مینهو میافتاد._میتونم با یک نفر تماس بگیرم؟!
نگهبان، نگاهی به اطراف انداخت و آروم زمزمه کرد:
_اینجا این اجازه رو نداری، اما میتونیی مخفیانه از تلفن استفاده کنی.کریس اما کمی مشکوک شد، چرا نگهبان باید اینکار رو انجام میداد؟!
به هرحال شمارهی هیونجین رو گرفت و بعد از چند بوق، صدای بی رمق پسر رو شنید:
_الو؟!خیلی رسمی گفت:
_جناب هوانگ؟!_بله خودمم.
_میدونم خودتی! منم کریس...امروز لی اومد ملاقاتم...خیلی عجیب بود، مراقب باش.
_لی همیشه عجیبه.!
_نمیدونی هوانگ، توضیح میدم فقط حواست رو خوب جمع کن؛ باید سریعتر برم...فعلاً.
بدون انتظار برای جوابی از سمت هیونجین، تماس رو متوقف کرد و بعد از پس دادن تلفن نگهبان، داخل سلول رفت.
...
ESTÁS LEYENDO
𝘋𝘳𝘰𝘸𝘯𝘦𝘥 𝘪𝘯 𝘢 𝘣𝘭𝘢𝘤𝘬 𝘰𝘤𝘦𝘢𝘯 𝘴𝘵𝘢𝘪𝘯𝘦𝘥 𝘸𝘪𝘵𝘩 𝘭𝘪𝘦𝘴
Fanfic☑️کامل شده☑️ "غرق در اقیانوس سیاهی آغشته به دروغ" _اگر بعد از فرار کردن از دست یک روانی، بفهمی که بعد از دوباره پیدا کردنت چه کارهایی انجام میده، اصلاً روی شخصیت گذشتهاش برچسب روانی نمیزدی. ممکنه به دادگاه کشیده بشی و بهت به چشم یک قاتل نگاه کنن...