💘6. ضدگلوله🔫

3.2K 252 130
                                    

Taehyung pov:

وقتی همه جا رو مرتب کردم، حس بهتری داشتم.
ساعت دوازده شب بود و از اونجایی که قرار شد شیفتی مراقب ژنرال باشیم، جین تا 5 صبح و بعد از اون هوپ تا 9 صبح و من تا بعداز ظهر کشیک داشتم‌؛ امیدوار بودم دیگه اتفاق عجیب و غریبی نیوفته تا لااقل یه روز بدون دردسر بگذرونیم!


****

ناگهان تق تقی به در واحدم کوبیده شد.
دم در رفتم و با جئون جونگکوک مواجه شدم که با بالاتنه لخت مقابلم ایستاده بود! فقط یه شلوارک کوتاه سورمه ای پوشیده بود و تتوهای رنگارنگ روی بازو و شونه اش چشممو گرفته بودند.

_سلام...
و متعجب بهش نگاه کردم.

_سلام دکتر. میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟
_بله...حتما!

پوشه مشکی رنگِ توی دستشو به سمتم گرفت.
_ لازمه که جزئیات جراحی ژنرال توی این فرم وارد بشه، باید به پایگاه تحویل بدم؛همین الان برام فکس شد.
سری تکون دادم و گفتم: بله...حتما انجام میدم.
پوشه رو ازش تحویل گرفتم.
برای چندلحظه، چشمم به عضله های شکمش افتاد؛ هیکل واقعا جذابی داشت و قطرات آب از سرش روی شکمش میچکید؛ انگار تازه از حموم بیرون اومده بود و خودشو خوب خشک نکرده بود.

نیشخندی زد و گفت: دکتر؟ چیزی شده؟
و من یهو به خودم اومدم.
_نه...نه مشکلی نیست... من اینو مینویسم و براتون میارم...
_باشه!...منتظرم.
و به طرف اتاق خودش رفت.
من هم فورا در واحدمو بستم.
قلبم تند تند میزد، حالا چه فکری میکنه؟ خیال میکنه هیزم!
زیر لب گفتم : آبروم رفت.‌‌‌..
سوتی که دادمو نادیده گرفتم و مشغول نوشتن فرم جراحی شدم؛ وقتی تموم شد، گردن خشک شده امو ماساژ دادم و خودمو روی تخت انداختم.
کم کم خوابم برد و بعد از مدتی گرمای عجیبی روی بدنم حس کردم.
گرما شدیدتر میشد و وقتی که چشمامو باز کردم، جئون جونگکوک درحالیکه هردو دستشو روی بازوهام نگه داشته بود، تقریبا روم خیمه زده بود.
بدنش حرارت زیادی داشت و فقط یه باکسر مشکی پوشیده بود؛ من زیرش گیر افتاده بودم و حرکتی نمیکردم.
انگشت گرمشو از روی پوست دستم برداشت، آهسته روی گونه‌ام کشید و بین لب‌هام متوقف شد.
نیشخندی زد و همچنان که بندهای انگشتاشو توی دهنم میفرستاد، فشار زانوهاشو روی دیکم حس کردم.
نگاه عجیب توی چشماش و خالکوبی های روی بدنش، باعث میشد بیشتر بخوامش، نمیدونستم چه مرگم شده فقط میخواستم ادامه بده! درست وقتی که انگشت دست تتو شده اشو به ته حلقم فرستاد، چشمامو بستم؛ یهو پلک‌هام باز شد و خودمو تنها توی اتاق دیدم.

تپش قلب گرفته بودم.
اتاق خالی بود و فقط نور ضعیفی از بیرون پنجره میومد.

_لعنت...بهش...
حس کردم شلوارم خیسه، فورا دستشویی رفتم و دیدم که بعله! توی خواب ارضا شده بودم!
مزخرف بود! چرا باید چنین خوابی میدیدم؟ چرا باید اونو توی خواب میدیدم؟
بعد از حموم کردن دوباره بی‌حال برگشتم توی تخت، اما دیگه خوابم نمی‌برد.
شاید میترسیدم... میترسیدم دوباره توی خواب ببینمش و ازش خوشم بیاد؟ معلومه که بدنم خوشش میومد...ولی من هیچ دلم نمیخواست با فکر یکی دیگه ارضا بشم! اونم جئون جونگکوک! یه افسر نظامیِ فوق العاده جدی که عمرا بهش میخورد گی باشه!

🫂Encounter✨️KookVWhere stories live. Discover now