Jhope pov:
هردفعه با یه برنامه جدیدی انرژیمو تخلیه میکرد! هربار سکس باهاش باعث میشد که من تا یه هفته بدنم کوفته بشه!
با غرغر گفتم: چان! اذیت نکن! باز چی از جونم میخوای؟!
_تو که بدت نمیاد!
و جعبه بزرگی از توی کمد بیرون آورد.
متعجب گفتم: یااا! این چیه؟! کی اینارو میخری که من هیچوقت نمیفهمم؟!!جعبه مشکی رنگ رو باز کرد و یه چیز بزرگ شبیه مجسمه یا همچین چیزی ازش بیرون آورد.
_این چیه؟!!مجسمه رو جلوی من گذاشت و گفت: خوشت میاد!
شوکه گفتم: یااااااا! این عروسک جنسیه؟!!
_از لحاظ فنی، یه بخشی از بدنشه!
و با دستش ضربهای به باسن سیلیکونی زد!
_یااا! تو دیوونهای! این مسخرهاس!
_وقتی ارضا بشی اینو نمیگی!
و روی تخت پشت سرم نشست و ادامه داد: بلدی یا یادت بدم؟
چشغرهای رفتم بهش و بیخیال شونه بالا انداخت.
درحالیکه عضوشو روی ورودیم فشار میداد بدنمو به جلو هل داد تا عضومو داخل سوراخ مجسمه فرو کنم.
_یاااا! اینقدر هلم نده!
_دست بجنبون دکتر!
و اسپنکی به باسنم زد.
لبههای باسنمو از قصد بیشتر فاصله میداد و بدنم از چربی روغن، برق میزد، حتی نمیدونستم کی وقت کرده اینهمه روغن بهم بماله!
سوراخ سیلیکونی تنگ بود اما بعد از چندباری عقب و جلو کردن، اندازهاش تنظیم شد؛ همزمان چان مدام عضوشو توی ورودیم بازی میداد، حس عجیبی داشت.
_آهه...
کمی بعد، حرکت پایین تنه هردوتامون تنظیم شد،
_دکتر از اینکه از هردو طرف داری حال میکنی راضی هستی؟!
_آه...آره...
و کاممو توی سوراخ پاشیدم.
چان اسپنک محکمی به باسنم زد و کمرمو محکم گرفت، ضربههاش خشنتر شده بودند و لحظهای متوقف نمیشد.
_آهه...آه... هوسوک...واقعا دلم واسه سکس باهات تنگ شده بود.****
Jhope pov:
بعد از دو راند، سراغ لپتاپش رفت تا به کارش برسه.
من همچنان که بدنم بیحس شده بود، سعی کردم یکم چرت بزنم و استراحت کنم.
نگاهم به هیکل جذابش افتاد که روی صندلی نشسته بود، حتی به خودش زحمت نداد باکسرشو بپوشه، فقط مستقیم پشت میزش نشست!_بازم میخوای؟!
و نگاهشو از روی مانیتورها به من انداخت.
_یاااا! مسخره نشو!
_هیچوقت به کمتر از اینا راضی نمیشی! اما فعلا دستم بنده دکتر! خودت بیا خودتو سرگرم کن!
و به کارش پشت سیستم ادامه داد.
میخواستم بخوابم، واقعا میخواستم بخوابم اما نمیتونستم چشم از هیکل برهنه و جذابش بردارم!
هرکار میکردم بازم نگاهم روی هیکلش و مخصوصا پایین تنهاش برمیگشت.
بعد چنددقیقه خود درگیری کلافه از روی تخت بلند شدم و به طرفش رفتم.
با نیشخند گفت: چی شد دکتر؟ نادیده گرفتن جواب نداد؟!
BINABASA MO ANG
🫂Encounter✨️KookV
Fanfictionتهیونگ، جین و جیهوپ بخاطر دسته گلی که آب دادند، به بیمارستانی نزدیک مرز شمالی تبعید شدند تا به عنوان تنبیه 6 ماه آینده رو اونجا کار کنند اما توی ناکجاآباد، باید با چه مسائلی سروکله بزنند؟! 🔫🩸💉 Name: Encounter�...