💦43. سوشی🍣

2K 136 42
                                    

Jimin pov:

درحالیکه کانال‌های تلویزیون رو بالا و پایین میکردم، یونگی وارد اتاق شد! کاملا ساکت و آروم!
دست به سینه بهش نگاهی انداختم و گفتم: عروسی خوش گذشت؟

عصبی گفت : مزه نریز جیمین!

دستشو سمت جیبش برد که چپ چپ نگاهش کردم.
_با اون گندی که زدی جرات کن و سیگار بکش! همینجا زنده‌زنده چالت میکنم مین یونگی!
و تلویزیون رو خاموش کردم و کنترلشو پرت کردم روی مبل.
عصبانی بودم پس ترجیح دادم فقط بخوابم، به هرحال کاری جز خودخوری ازم برنمیومد!
روی تخت دراز کشیدم و پتو روی سرم کشیدم‌.
_پاشو بریم حموم!
_نمیام!

پتویی که محکم گرفته بودم اونقدر سریع و شدید از زیر دستم کشید که عصبانی داد زدم: یاااا!
_پارک جیمین! میای حموم! همین الان، وگرنه دیگه اسمتم نمیارم!
و بطری مشروبی از روی کانتر برداشت و رفت.
من با ناراحتی چند لحظه بعد پشت سرش وارد حموم کوچیک اتاق شدم.
درحالیکه به لبه وان تکیه داده بود کمی از بطری خورد.
آروم به سمتش رفتم و لباس‌هاشو بیرون آوردم.
چیزی نمی‌گفت و فقط به من خیره بود؛ سرشو جلو آورد و لب‌هامو بوسید. زبونشو سمت گردنم کشید و زمزمه کرد: امروز لوسیون نزدی؟
_نه...
_چرا؟ زن من همیشه برام دلبری میکنه، چرا امروز کاری نکرده؟
_من زنت نیستم...
_هستی!
و توی حموم مه‌آلود، پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد.
_تو مال منی پارک جیمین!
لبمو جلو بردم و لب‌هاشو لیسیدم.
منو توی بغلش کشید و گفت: اون جاکشا چه زری زدن؟
_گفتن مارمولک داماد جدید داره...با دختره تنها بوده...

و از این فکر حس بدی توی تنم پیچید.

_کصکشای مادرپابلیک! توی اتاق چند نفر دیگه هم بودن! کلا 5دقیقه بیشتر نبود بعدش همه‌امون از شدت زشتیش فرار کردیم! وقتی برسم پادگان کون تک‌تک اعضای این گروه‌های آنلاینو جر میدم!

_یونگ...
_جونم؟

و بوسه‌‌ای روی پیشونیم زد.
_یکمی... سردمه...
_سرد؟!

Yoongi pov:

تعجب کردم که بین اینهمه بخار آب داغ میگه سردشه!
یه لحظه به خودم اومدم، دستمو روی پوست نرم کمرش کشیدم، زیادی گرم به نظرم میومد.
بهش که دقت کردم، انگار کمی بی‌حال بود.
دستمو روی پیشونیش گذاشتم.
_جیمینا؟ فک کنم تب کردی!
و شونه‌هاشو گرفتم و از خودم فاصله دادم.
لپشو بوسیدم و گفتم: بیا ببرمت دکتر، بریم بیمارستان دارو بگیرم برات...
_نه... بغلم کن.
توی آغوشم چسبید و گفتم: جیمینا عزیزم...

اما مثل کوآلا چسبیده بود بهم!
از قفسه بالای دستم شامپو برداشتم و روی موهاش ماساژ دادم.
دوش رو برداشتم روی موهاش آب گرم ریختم؛ همچنان بهم چسبیده بود.
_جیمینا...عشقم؟
_هومم؟
_پاشو ببرمت دکتر.
و موهای خیسشو بوسیدم.
توی بغلم بلندش کردم و از حموم خارج شدم،
_چرا لج میکنی؟ هان؟ تو که حالت خوب بود! سگم نکن پاشو بریم دکتر!
و بدون خشک کردن خودم فقط تند تند لباسامو پوشیدم، سمت کمد رفتم تا براش لباس ببرم.
_یونگیا... دوستت دارم...از ته قلبم.
رومو برگردوندم سمتش،
و یهو بیهوش شد!

🫂Encounter✨️KookVWhere stories live. Discover now