Jhope pov:
درحالیکه داشتم چمدون چان رو خالی میکردم، گفتم: چانی، به نظرت آخر هفته بریم سینما؟ اگه وقت داشتی؟
با لبخند بهم نزدیک شد و گفت: حتما! فکر نکنم حالاحالاها ماموریت یا برنامهای برامون پیش بیاد!
لبشو روی لبم کشید و ادامه داد: بلیط چه فیلمی بگیرم برات؟
تا خواستم جوابی بدم، یهو صدای جیغ و داد جین هیونگ به گوشم خورد!
با عجله سمت محوطه بیمارستان دویدم تا ببینم چه اتفاقی افتاده!
درحالیکه نفس کم آورده بودم، چشمم به بیماری افتاد که رودههاش از بیرون پخش شده بود.
شوکه گفتم: هیونگ؟!! چه خاکی تو سرمون بریزیم؟!!جین فورا تخت بیمار رو سمت اتاق احیا کشید و گفت: هوسوکا، داریم زمان رو از دست میدیم! زودباش برو تهیونگ رو بیار باید جراحی رو شروع کنیم.
***
Jin pov:
من داشتم توی ذهنم تعداد نخهایی که از قبل داشتیم رو بررسی میکردم، این افتضاحی که جلوی چشمم بود، بدترین نوع جراحی بود که میتونست برام پیش بیاد!
توی همین فکرها بودم که یهو تهیونگ و هوسوک درحالیکه گان میپوشیدند، دستهاشونو ضدعفونی کردند._هیونگ؟ این چرا اینقدر داغونه؟
جواب دادم: اولین چیزی که باید بعد مسافرت میدیدم، همین بود!!
هوسوک همزمان که پنسها رو کنارهم میچید غر زد:
_چرا تا میرسیم بدبختی میریزه سرمون؟!Taehyung pov:
من که پرده صفاقی رو بررسی میکردم، با ساکشن در تلاش بودم تا محل خونریزیها رو پیدا کنم.
_هیونگ... اُفت فشار داره! و این قسمت هم پارگی رودهاشه، باید بِبُریمش؟!
جین هیونگ پنس رو برداشت و گفت: راهی نداریم! عوارضشو باید واسه بقیه زندگیش تحمل کنه! زودباش دست بجنبون!****
Jungkook pov:
ما به محض رسیدنمون مجبور شدیم بخاطر بررسی اوضاع به پایگاه برگردیم؛ یونگی همچنان که سیگارشو روی پروندهها خاموش میکرد، گفت: هنوز خبری از وزیر نیست؟
نامجون که مدتی میشد از پشت پنجره اتاق، رژه نظامی رو تماشا میکرد جواب داد:
_فعلا نه... و چون خبری نیست باید بیشتر احتیاط کنیم!ناگهان از واکیتاکیِ روی کمرم، صدای چان شنیده شد:
_کد بلک...کد بلک...
و همگی با عجله به سمت سالن جلسات نیروهای ویژه رفتیم.
مارمولک فورا روی صفحه پروژکتور جزئیات ماموریت جدیدمون رو گزارش داد:
_عملیات مبادله با شمال تا 24 ساعت آینده انجام میشه، از اونجایی که از مرخصی برگشتید، پس تیم شما مسئول این ماموریت خواهد بود، کیم نامجون! تو موظفی لحظه به لحظه گزارش بدی! هیچ نوع درگیری، تاکید میکنم هیچ نوع درگیری نباید اتفاق بیفته، ما فقط وظیفه داریم کالاهای بشردوستانه رو با چندتا زندانی قدیمی مبادله کنیم، نه بیشتر!
VOUS LISEZ
🫂Encounter✨️KookV
Fanfictionتهیونگ، جین و جیهوپ بخاطر دسته گلی که آب دادند، به بیمارستانی نزدیک مرز شمالی تبعید شدند تا به عنوان تنبیه 6 ماه آینده رو اونجا کار کنند اما توی ناکجاآباد، باید با چه مسائلی سروکله بزنند؟! 🔫🩸💉 Name: Encounter�...