💋19. بسکتبال جذاب🏀

2.3K 176 38
                                    

Jungkook pov:

وقتی همگی به طرف پایگاه راه افتادیم، بازم دلواپس تهیونگ بودم... چرا نمی‌گفت چشه؟ چطور میتونستم بهش نزدیکتر بشم؟ من داشتم جون میدادم که بفهمم اما نمیزاشت. یه دیوار نامرئی بینمون کشیده بود و نمیشد بهش برسم.
_هیونگ...آمار رئیس پارک رو دربیار.
یونگی که خنثی به جاده خیره بود گفت: چرا؟
_میخوام مثل سگ بزنمش...
_اگه نامجون فهمید خودت ماست‌مالی کن!
سری تکون دادم و فقط به خرد کردن گردن پارک فکر کردم.
چان که عقب نشسته بود گفت: جدیدا زیرآبی میره...قبلا فقط میرفت کلاب مرکز شهر، ولی دیشب رفت کلاب کارپه دیم.
پرسیدم: عکسشو گرفتی؟!
_آره...ولی نمیدونم کی رو اونجا دید، چون هم دوربین مداربسته داشتن و هم چندتا از نوچه‌های باند شعله دور و بر کافه میپلکیدن، منم دیگه جلوتر نرفتم چون تجهیزاتم باهام نبود.

شعله اسم باند مافیای اصلیِ اسلحه توی این ناحیه بود؛ اعضای قسم خورده‌اشون طرح شعله‌های آتیش روی تنشون تتو کرده بودن؛ تقریبا هرچیزی رو قاچاق میکردن و اخیرا به خرید و فروش تسلیحات جنگی علاقه نشون داده بودن.
اما هر بار بهشون نزدیک میشدیم، شعله‌ها همیشه قبل از رسیدن ما دود میشدن.

مدتی بعد به پایگاه رسیدیم.
جیمین که راننده ماشین نامجون و یوگیوم بود، بعد از پیاده شدن به طرف سالن ورزش رفت تا به تنبیهش برسه، و ما هم برای جلسات خسته کننده‌امون آماده شدیم.

****

Jimin pov:

حتی نمیدونستم چندساعته که دارم تمیز کاری میکنم!
از وقتی اومده بودیم داشتم کلفتی میکردم؛ افسرها بین کار میومدن سالن ورزش و اینجا رو به گند میکشیدن!
یه زمین بسکتبال بود و یه اتاق پر از وسایل ورزشی کنارش داشت؛ رختکن و سرویس بهداشتی‌ها همگی یه جا بودن و این مدت هلاک شده بودم از تمیزکاری!

_یونگیِ نکبت! ببین منو به چه روزی انداخته! اون مارمولک زشت با چوبدستی ولدمورتش! آخه من چطور تا یه هفته اینجارو بسابم؟!
و درحالیکه ناله‌کنان پامو به زمین می‌کوبیدم، جارو و تی توی دستمو گذاشتم توی کمد آهنی.

_یونگیِ نکبت؟!

یهو با ترس جوری برگشتم که شونه‌ام به درِ کمد برخورد کرد.
_آخخ...
مین یونگی خونسرد به در ورودی رختکن تکیه داده بود و دست به سینه منو نگاه میکرد.
لباساش، همونی بود که اون روز بهش داده بودم، موقع ناهار که محل سگ بهش نزاشتم، ولی باز هم براش لباس آورده بودم. هرچند چون ترسیدم دوباره اون مارمولک منو ببینه، منتظر موقعیت مناسب بودم.

_ حالا دیگه پشت سر رئیست فحش میدی؟!
_ تقصیر توئه!
تکیه‌اشو از در برداشت و به طرف من اومد.
_پارک جیمین...تازه هنوز تنبیه سنگینت مونده!

🫂Encounter✨️KookVWhere stories live. Discover now