Jhope pov:
اینقدر خوابیده بودم که دیگه خستهام شده بود!
چان داشت با گوشی صحبت میکرد و من درحالیکه لباسمو میپوشیدم بهش گفتم که میرم اتاقم؛ میترسیدم یهو جین سروکلهاش پیدا شه و اونوقت خر بیار و باقالی بار کن!*****
Taehyung pov:
همزمان که مشغول خوندن مانگا بودم، شیرکاکائویی که جین برام درست کرده بود رو میخوردم.
_میخوام کیک درست کنم! اما نمیدونم این فر گاز کار میکنه یا نه؟!
داشت در فر رو به هم میکوبید و با دکمههای زنگ زدهاش ور میرفت و تلاش میکرد یه جوری این عتیقه رو راه بندازه.****
Jimin pov:
جین هیونگ توی گروه پیام گذاشت که بریم کافه و دورهمی کیک و قهوه بخوریم؛ اما وقتی میخواستم حرکت کنم پشتم خیلی درد نمیکرد! انگار واقعا پماد کار خودشو کرده بود! تا خواستم خم بشم کفشمو بپوشم، یونگی جلوی پاهام زانو زد.
_پاهاتو بیار جلو.
و توی پاهام درستش کرد و ایستاد.
یقه لباسشو صاف کردم و گفتم: عجب شوهر مهربونی!
_از بس زنمو به فاک دادم نمیتونه خم شه!
_یاااا!
خواستم مشتی به بازوش بزنم که دستمو گرفت و همزمان که با دست دیگهاش کمرمو ماساژ میداد گفت: دیگه درد نداری؟
_نه...خوبم.
لبمو بوسید و باهمدیگه از اتاق خارج شدیم.***
همزمان با خارج شدن ما از خوابگاه، ماشین نامجون هیونگ هم وارد محوطه شد. به همراه جونگکوک پیاده شدند و با دیدن ما جونگکوک پرسید: اوضاع چطوره؟
جواب دادم: فعلا همه چی خوبه!
نامجون رو به من گفت: جیمین توی کلاب خیلی اذیت نشدی؟ مشکلی پیش نیومد؟
با لبخند گفتم: نه هیچ اتفاقی نیوفتاد!
یونگی دستشو روی کمرم بیشتر فشار داد. همین که همه چیز به خوبی پیش رفته بود و نقشه موفقیتآمیز بود، خوشحالم میکرد؛ بالاخره تونسته بودم یه جا، به یه دردی بخورم!
گفتم: راستی هیونگ...تکلیف ما چی میشه؟! با افسر برنامهریزی حرف زدی؟!نامجون با تردید سری تکون داد و گفت: هعی... بگی نگی...
یونگی چشماشو ریز کرد و با لحن مشکوکی گفت: باز دو دقیقه نبودم چی کرده تو پاچهات؟ یا بهتر بگم؛ پاچهامون؟!!
_هیچی بابا! فقط گفت دیگه دنبال مافیا نریم... پروندهاشون تا همینجا بسته شد! تا همینجا!!
جونگکوک کلافه پرسید: منظورت چیه؟! هنوز یه جاهایی از این پرونده مبهمه! خودتم میدونی! اصن پارک کدوم قبرستونیه؟! چرا پیداش نکردیم هنوز؟
نامجون نفس عمیقی کشید و گفت: پارک رو یا داییش کشتتش، یا فرار کرده چین! به هرحال مارمولک یه مدت ما رو زیر نظر داره ببینه سمت مافیا میریم یا نه! فعلا هم مدرک یا هیچ سرنخ خاصی نداریم که بخاطرش پیگیر مافیا بشیم! پس بهتره تا زمان مناسب، این پرونده رو بسته شده بپذیریم! به هرحال نه جاسوسهای ارتش ما تموم میشن نه خلافکارا از جنایت دست میکشن! اینا همیشه هستن، بالاخره باز یه گندی میزنن، اونموقع گیرشون میندازیم و ترتیبشونو میدیم!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🫂Encounter✨️KookV
Hayran Kurguتهیونگ، جین و جیهوپ بخاطر دسته گلی که آب دادند، به بیمارستانی نزدیک مرز شمالی تبعید شدند تا به عنوان تنبیه 6 ماه آینده رو اونجا کار کنند اما توی ناکجاآباد، باید با چه مسائلی سروکله بزنند؟! 🔫🩸💉 Name: Encounter�...