game destiny.p7

107 19 0
                                    

بعداز انتقام

کوان از آمبولانس خواست اونارو به بیمارستان HOPE ببرن. مین چنگ رئیس اون بیمارستان بود و کوان برای ییبو ودرمانش دستش بازتر. کوان با ییبو سوار آمبولانس بود وهه سودنبال اونا باماشین . ییبو هنوز بیهوش بود. کوان نمیدونست چرا انگار خیابونا رو کش دادن و به مقصد رسیدنشون اینقدر طولانی شد.بالاخره به بیمارستان رسیدن کوان ازقبل ازداخل آمبولانس با چنگ هماهنگ کرده بود. ییبو رو سریع به اورژانس بردن و بعداز اتمام تمام کارهای مقدماتی مثل آزمایش / سی تی اسکن  اورژانسی/ ییبو رو به اتاق عمل بردن. برای ییبو باید دوعمل همزمان انجام می گرفت. اول ساق پاهاش باید بخیه می خورد و بعد پزشک ارتوپد باید دستهای ییبو رو که شدیداً مو برداشته بود درمان می کرد. همه اینها با انتظار طولانی کوان و هه سو پشت درهای اتاق عمل بود .بعداز4ساعت بالاخره عمل تموم شدم. چنگ هم بعنوان کمک به اتاق عمل رفته بود. چنگ دوست صمیمی ییبو بود. چنگ به خواسته کوان برای ییبو اتاق VIP رزرو کرده بود.اما فعلا ییبو باید تا3روز تو بخش ICU تحت نظر می موند و دراین مدت بطورمصنوعی می خوابید. چون سر ییبو هم ضربه دیده بود .وقتی پدر ینا ازموهاش گرفته بود و میکشید درحین کشیدن هم سرش رو به تخت کوبونده بود. 3روز گذشت. ولی با استرس و نگرانی گذشت. دراین 3روز قلب ییبو یک بار برای 10دقیقه ایست داشت وبا تمام تزریقات محرک و شوکهای الکتریکی تونستن قلب ییبور و دوباره احیا کنن. زمانی که این اتفاق افتاد کوان و هه سو به عمارت رفته بودن تا لباس عوض کنن وبرگردن اما رفتن و برگشتشون یکی شد. کوان داشت دیونه می شد.وقتی دید خط صاف دستگاه موجدارشد، ازخوشحالی گریه کرد.ییبو بازهم تا4روز دیگه دراون بخش موند .جای دندونهایی که شکسته بود درد داشت. وغذاش بصورت مایع فعلا ازراه بینی وارد بدنش می شد. هوشیاربود اما اینکه چرابه این روز افتاده براش مبهم بود. بعداز 7روز ییبو رو از بخش ICU به بخش VIP منتقل کردن.وقتی که چنگ کوان رو کمی آسوده دید با اشاره بهش گفت بیاد بیرون باهاش کارداره. کوان کلاًآزمایشات رو فراموش کرده بود.چنگ به کوان گفت نتیجه آزمایشات نشون داده که ییبو مواد مصرف کرده.خودشم ازنوع قوی. توی خونش دوز بالایی از اون روانگردان بوده.کوان  چیزائی رو که می شنید باور نمیکرد.اون به ییبو اعتماد داشت.با شوک و خشم به طرف اتاق ییبو رفت. ولی حالا زمان عصبانیت نبود. زندگی بارها به کوان نشون داده بود در بعضی مواقع اصل و ظاهر جریاناها باهم فرق دارن.بنابراین تصیم گرفت تاخونسردیشو حفظ کنه وبا لبخندی دلنشین بطرف ییبو رفت.اما ییبو حالش خوب نبود. اون هنوز توشوک حرفهایی بود که ژان درنبود پدرش کوان به ییبو حواله کرده بود.

فلش بک

وقتی ییبو رو به اتاق VIP منتقل کرده بودن هه سو به خونه رفت تا کمی غذا درست کنه. وکوان هم که به همراه چنگ به بیرون رفته بود.ییبو خواب بود وقتی چشمهاشو باز کردکم کم دیدش واضح شد واولین نفری که دید
ژان بود. ییبو بیچاره فکر می کرد ژان بعنوان دوست اومده پیشش ومی خواد ازش دلجویی بکنه وبگه که بهش اعتماد داره. اما سقف افکار ییبو با حرفهایی که ژان با تمام نفرتش اونهارو، تو صورت ییبو می کوبوند ، ریخت.ژان گفت: توآدم متجاوز و وحشی.این بودجواب تمام زحمات مادروپدرم ؟ هم توخونه ما کار می کنی و هم پول می گیری وهم درس میخونی. ببینم اونجا تومدرسه ای که درس می خونی به عوضی هایی مثل تویاد میدن چطوری به ناموس مردم چشم بدوزین و تو فرصت مناسب تجاوزکنین؟ یا یاد می دن چطوری قرص تو نوشیدنی حل کنین تا به این روز بیفتین و به دختر مردم حمله کنین؟ژان ازشدت نفرت ندونست چه قافی ازش سرزده. درحقیقت هیچ کس بغیراز کوان و چنگ نمی دونستن که توخون ییبو اثر قرصهای روان گردان وجود داره. اما ژان ناخواسته خودشو پیش ییبو لو داده بود. حتی خود ییبو هم ازاین قضیه خبرنداشت. وژان هم اصلا متوجه قافش نشد.بعدازاینکه تمام فحش های رکیک دنیا رو نثارییبو کرد ،سرآخر سیلی محکمی به صورتش زد و از اتاق رفت.

game destinyOnde histórias criam vida. Descubra agora