game destiny.p34.END

288 30 14
                                        

8ماه بعد

عمارت شیائو امروز حال و هوای دیگه ای داشت.تواین 8 ماه بعدازاینکه ژان قبول کرد ییبو به درمانش ادامه بده،ییبو تحقیقات زیادی کرده بود وبا جراح های لندن هم ملاقات کرده بود وشرایط ژان رو با اونا به اشتراک گذاشته بود.درسته که ییبو بهترین بود ولی اونقدر خودخواه نبود که تنها بره جلو. و بالاخره در طی 3 ماه با کمک گرفتن از بهترین جراح های لندن و شانگهای ، ژان 3 بارعمل سنگینی رو متحمل شد. عمل اول ژان پیوند پوست از بدن خودش به گردن،صورت و کتفش بود که از قسمتی از ران پاش پوست برداشتن ودر مرحله اول اون رو به گردن و صورت و قسمتی از کتف پیوند زدن تا ژان بتونه راحت گردن و کتفش رو حرکت بده.و بعداز گذشت یک ماه ومصرف داروهای سنگین برای ضعیف کردن سیستم ایمنی بدنش که پوست پیوندی رو پس نزنه، ژان کاندید مرحله دوم عملش شد و برای پیوند بقیه قسمتهائی که سوخته بود( کمر و بقیه کتف ) از پوست مصنوعی که در شرایط لاباراتوار وزیر نظر بهترین پژوهشگران رشد داده شده بود، استفاده کردن.ژان برای ییبو نفس بود بعداز گذشتن ازمرحله دوم پیوند،حالا باید باتزریق داروهای سنگین و تضعیف کننده بیشتر،منتظر نتیجه می شدن. ژان درد داشت اما تاییبو رو داشت ، می تونست درد رو تحمل بکنه. ژان روز به روز حالش بهتر میشد . حالا دوماه ونیم از دو عمل ژان که موفقیت آمیز بود گذشته بود. هم ییبو وهم جراح هائی که دراین عمل اشتراک داشتن از حال عمومی ژان راضی بودن و تصمیم گرفتن بعداز14 روز دیگه ژان رو مرخص بکنن. تواین 2ماه ونیم ییبو، هم دکتر ژان بود، هم دوست پسرش. ژان به شدت روی دوست پسرش حساس بود واین حساسیت گاهی ییبو رو میخندوند.اما برای ییبو خیلی سخت بود که عشقشو زیر تیغ جراحی ببره و خودش اون رو جراحی بکنه. دراین مدت ودر طی 2 عمل سنگین ، ییبو هم تحت فشار بود وگاهی در طی عمل حالش خراب می شد ولی به عشق ژان، دوباره خودشو سرپا نگه می داشت تا به ژان آسیبی نرسه.ژان بعداز14 روز وبعداز گذروندن عملهای سخت از بیمارستان مرخص شد. اون زیبائی خودش رو به لطف ییبو وهمکاراش بدست آورده بود. ولی هنوز نیاز به استراحت داشت و براش یک ماه استعلاجی درنظرگرفتن. ولی این بار فرق داشت. ییبو وقتی خوب شده بود نزدیک بیمارستان برای خودش یک واحد نقلی دواتاق خوابه با سرویس کامل دستشوئی وحمام و آشپزخونه و یک هال مربعی شکل، در طبقه 7 یک ساختمان خریداری کرده بود. واونجا روی هم رفته نتونسته بود یک ماه بمونه. اما الان وقتش بودکه بره به آپارتمانش ولی نه تنها. ییبو از کوان گه وهه سو جیه اش اجازه گرفت که بعداز مرخص شدن ژان، ژان رو به خونه خودش ببره که بتونه از ژان مراقبت بکنه وهم، دیگه دورازهم نمونن. البته که اونا هم موافقت کردن و درجواب عذرخواهی ییبو برای ارتباطش با ژان و درخواستش کوان گفت: من و همسرم خیلی خوشحالیم که شما دوتا در زندگیِ هم هستین. واصلاً احساس خیانت نکن. تو خیلی خوب جواب کارهائی که برات کرده بودیم رو دادی. پس عشقت رو ببرو خوب ازش مراقبت کن. ییبو باورش نمی شد.

game destinyOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz