pt.48|Promise

2.2K 547 304
                                    

قسمت چهل و هشتم: قول

تقریباً غروب بود که اتفاق افتاد. جونگکوک زمانی که بی‌قراری گرگ آلفاش رو احساس کرد، از خواب پرید. انگار مدتی می‌شد که روی میزش خوابش برده بود. عرق از شقیقه‌هاش می‌چکید و پیرهن سفید و نازکش به بدنش چسبیده بود.

مومشکی دست لرزونش رو روی صورتش کشید تا خودش رو کنترل کنه. تهیونگ نبود. گرگش میتش رو می‌خواست و جونگکوک نمی‌تونست کاری براش انجام بده. دیانای بزرگ.. چطوری باید راتش رو پشت سر می‌گذاشت؟ جونگکوک امیدوار بود که حداقل به دردناک بودن قبلی‌ها نباشه؛ اما می‌دونست که نبودِ تهیونگ فقط بدترش می‌کرد.
کم‌کم سفت شدن دردناک عضوش رو احساس کرد. پسر چشم‌هاش رو بست و نالید:
_الآن باید چیکارت کنم؟

می‌ترسید از اتاق بیرون بره و رایحه‌ی تیز و سنگینش توجه‌ها رو به خودش جلب کنه. البته شک نداشت هرکسی که پشت در ایستاده، تا الآن احساسش کرده بود.
مومشکی دستش رو به میز‌ گرفت و بلند شد. پاهای لرزونش اون رو به سمت در هدایت کردن. به سختی سعی داشت جلوی غالب شدن گرگش رو بگیره و این ازش انرژی می‌گرفت.

زمانی‌که در رو باز کرد، رو به مارکوسی که به سمتش برگشت، با دست علامت داد تا به سمتش بیاد. وقتی که گارد روبروش متوقف شد گفت:
_به خدمتکارها اطلاع بده که حمام رو برام حاضر کنن.

مارکوس که از رایحه‌ی آلفا متوجه‌ی اوضاع شده بود، تعظیمی کرد و بعد از راهرو بیرون رفت. جونگکوک فقط تونست خودش رو به اتاقش برسونه و بعد از اینکه روی تخت دراز کشید، ساعدش رو روی چشم‌هاش بذاره.
این راتش کنترل شده تر، اما دردناک تر از همشون بود. جونگکوک الآن جفت داشت. گرگش جفتش رو می‌خواست پس برای همین سرکشی نمی‌کرد تا روی هر امگایی بپره و ناتش کنه. اما سرکوب کردن نیازش دردناک بود. جونگکوک احساس می‌کرد که چیزی به شکمش فشار میاره.

طولی نکشید که خدمتکار‌ها از در مشترک بین حمام و اتاق وارد شدن و آماده شدنِ حمام رو اعلام کردن. جونگکوک با منگی و بی‌حالی‌ای که خیلی زود گریبان‌گیرش شده بود، بلند شد و همشون رو مرخص کرد. می‌تونست لرزیدن پاهای امگای خدمتکار رو ببینه و رایحه‌ی شیرینش، باعث شد که جونگکوک به بینیش چین بندازه. اصلاً علاقه‌ای به استشمامش نداشت. اون فقط دلش می‌خواست که سرش رو توی گردن جفتش دفن کنه و بارها و بارها درست روی غده‌ی رایحه‌ش، مارکش رو به‌جا بذاره.

مومشکی وارد اتاق حمام شد و لباس‌هاش رو یکی یکی خارج کرد. از سطح آب وان بزرگی که وسط اتاقک حمام بود، بخار خارج می‌شد و گلبرگ‌های صورتی رنگ توی وان و اطراف اون پراکنده شده بودن. چند شمع معطر اطراف وان روشن شده بود و نور اتاقک حمام رو، پنجره‌ی بزرگی که رو به حیاط قصر بود تأمین می‌کرد. همه چیز ملایم و آروم بود، بجز جونگکوک. اون آشفتگی حتی به موهاش هم رسیده بود چون موقع درآوردن لباس‌هاش، پسر با خشونت بی‌موردی انجامش داد و این باعث شلخته شدن تارهای مشکی موهاش شد.

𝗧𝗮𝗻𝗴𝗲𝗿𝗶𝗻𝗲 𝗿𝗲𝘀𝗰𝘂𝗲 𝗼𝗽𝗲𝗿𝗮𝘁𝗶𝗼𝗻✔Where stories live. Discover now