⚜️𝔓𝔞𝔯𝔱 𝔰𝔦𝔵⚜️

2.3K 387 74
                                    

تهیونگ با چشم‌های کشیده و وحشیش به ژنرال نگاه کرد؛ پشتش رو به اون کرده بود و مشغول خوردن شراب سه میلیون دلاریش بود.

نیشخندی زد و لباس‌هاش رو از تنش در آورد نگاهش زوم بالا تنه درشت ژنرال از پشت شد. زیر دوش ایستاد به درخواست خودش تمام مَستر رو شیشه‌ای درست کرده بودن. قطره‌های گرم آب بدنش رو خیس میکردن بعد از دوش گرفتن داخل وان نشست، استقامت ژنرال رو بابت دید نزدنش تحسین کرد. به بدنش شامپوی بدن کشید دستش رو آروم روی مارک کشید و ناخودآگاه هیسی از درد کشید.

سرش رو چرخوند و داخل آینه به جای دندون کبود شده ژنرال نگاه کرد.

«فلش بک»

لبش رو به هم فشار داد و در حالی که نفس های جونگ‌کوک رو روی گردنش احساس می‌کرد آروم جوری که افراد سالن صداش رو نشون پچ پچ کرد:
-حواستو جمع کن، قرار نیست با مارک صاحب همه چیز بشی، کلی نیروی مصلح زیر دستمه پا خطا کنی یا بخوای این سلطنت رو از من بگیری نابودت میکنم.

آلفای خون خالص دم عمیقی از رایحه مگنولیا کشید و در حالی برای بار هزارم سرش رو برای حرف‌های تکراری امگا تکون میداد به آرومی گفت:
-مفهومه سرورم.

لبش رو آروم روی گردن گندمی تهیونگ کشید دندون های نیشش به خارش در اومد دهنش رو باز کرد و دندون هاش رو روی پوست گندمی شاهزاده گذاشت. دستش رو پشت کمر امگای سلطنتی برد و مثل گاز زدن یک سیب سرخ و ناب دندون هاش رو داخل گوشت پسر فرو کرد. تهیونگ چشم‌هاش تا آخرین درجه باز شد و نفسش لحظه‌ای از درد فرو رفتن دندون های نیش آلفا قطع شد. چنگی به بازوی ژنرال زد و پیراهنش رو داخل مشتش مچاله کرد. بدنش از تزریق مایع قوی آلفای خون خالص به بدنش و مخلوط شدن رایحه مگنولیا و چوب صندل شُل شد. جونگ‌کوک هر دو آرنج پسر کوچکتر رو گرفت تا از درد مارک پخش زمین نشه.

چشم‌های جونگ‌کوک به رنگ طلایی در اومد و دندون هاش رو از گردن تهیونگ خارج کرد هومی کشید و قطره خون رو از روی پوست شاهزاده لیس زد «امگای من!» زمزمه گرگ درون جونگ‌کوک رو فقط خودش و گرگش شنید تمام افراد سالن دست زدند و ابراز شادی کردند. شین‌وو خصمانه به ژنرال جئون نگاه کرد؛ وزیر پارک که از دست دادن قدرت رو به چشم‌هاش میدید شانه شین‌وو رو بین انگشت‌هاش فشار داد از بین دندون‌های کلید شده‌اش غرید:
-بالاخره یه راهی هست.

شین‌وو بدون هیچ پاسخی چشم‌هاش رو روی چهره شاهزاده زوم کرد و لحظه‌ای برق طلایی چشم‌هاش رو فرا گرفت.

«پایان فلش بک»

صدای قطره های آب و تصور غلتیدنش روی بدن خوش فرم امگای سلطنتی روی مغز جونگ‌کوک بود اینطور نیست که بخواد به شاهزاده فکر کنه؛ گرگش دیوونه رایحه مگنولیا شده بود. بعد از سی و دو سال آزگار کسی رو مارک کرده بود اولین امگای زندگیش و درست شبی که تمام عمرش فکر میکرد در حال کیس مارک گذاشتن روی گردن جفتش خواهد بود! یه امگای سلطنتی لوس و نازپرورده میزنه تو ذوقش.

⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ