⚜️𝔓𝔞𝔯𝔱 𝔱𝔴𝔢𝔫𝔱𝔶⚜️

3.8K 577 579
                                    

دیوار موش داره موش هم گوش داره چیزی که بچگی توی گوش شاهزاده گفته میشد؛ اون محکوم به بی‌اعتمادی بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

دیوار موش داره موش هم گوش داره چیزی که بچگی توی گوش شاهزاده گفته میشد؛ اون محکوم به بی‌اعتمادی بود. همیشه کسی پیدا میشد که خنجر آماده‌ای پشت کمرت نگه داشته باشه و منتظر فرصتی برای ضربه زدنه.

شاهزاده لوسی که کل عمرش توی روتین پوستی و چشم‌ نازک کردن برای کل دنیا خلاصه شده بود، حالا درگیری های بیشتری داشت؛ اون زمان پدرش فکر نمی‌کرد همچین اتفاقاتی توی اون دوره افتاده باشه.

قطره‌های بارون با شتاب به پنجره برخورد میکردن و تا پایین شیشه میلغزیدن. به پهلو خوابیده و عمیق بو میکشید شبی که ژنرال نبود روی تختش خوابیده بود حالا که مرد بزرگتر با فاصله چند متر توی اون اتاق مخفی حضور داشت چیزی داخل مغزش وول میخورد.

کِرمی که همش دستور میداد بلند شه و ژنرال رو ببینه. سوالاتی از قبیل «اون تیر خورده، حالش خوبه!؟» اصلا چرا مرد آلفا رو ببینه چون احساسش تغییر کرده تهیونگ نمی‌خواست کلئوپاترا بشه؛ دوست نداشت سرنوشتش با مرگ و شکست عشقی عظیمی رقم بخوره.

افکارش حریف اون احساس نشد همین موضوع باعث شد؛ این لحظه رو به روی در اتاق مرد بزرگتر بهش فکر کنه. با هر غرش آسمان فضای اتاق مقدار ناچیزی روشن میشد و بعد دوباره توی تاریکی فرو می‌رفت.

صدای رعد و برق از بیرون شنیده میشد؛ بچه نبود که بترسه فقط ژنرال هنوز بهبود پیدا نکرده بود باید مراقبش میبود. پشت در اتاق کذایی ایستاده بود با اخم کوتاهی به خودش تشر زد«در بزن؛ اون حق نداره فکر الکی کنه»

دستش رو بلند کرد و با نفس های لرزون زمزمه کرد:
- لعنت بهش.

قبل از اینکه انگشت تا خورده‌اش رو سطح چوبی فرود بیاد، در توسط ژنرال باز شد؛ شوکه لب‌هاش از هم فاصله گرفت. نگاه خونسرد جونگ‌کوک به سرعت خون رو به گونه‌‌هاش هدیه داد. اون برق چشم‌های درشتش رو نمیدید. تکون خوردن لب‌های خون خالص اون رو به خودش آورد:
- اتفاقی افتاده سرورم؟

دستش رو که هنوز توی هوا خشک شد بود مشت کرد روی لب‌هاش گذاشت. چشم‌هاش رو از مرد دزدید و سرفه‌ مصلحتی کرد. چند تا از لباس‌های داخل رگال رو اینطرف و اونطرف کرد انگار که دلیل خاصی برای حضورش پشت در اتاق خون خالص وجود نداره بی‌خیال لب زد:
- لباس میخواستم.

⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️Where stories live. Discover now