در حالی که به شکم روی تخت دراز کشیده بود پاهای کشیده و گندمی رنگش رو هر نیم ثانیه تاب میداد به مرد بزرگتر نگاه کرد لبهاش رو آویزون کرد و آروم گفت:
- چطوره هدیه کریسمست تحویل این سلطنت به من باشه یهو بوم مغز همه از این اتفاق منفجر بشه مخصوصا وزرا.جونگکوک سرگرم شده خنده محوی روی لبهاش نشست؛ سرش رو بلند نکرد طاقت دیدن اون پوزیشن و حرکات مروارید براش غیر قابل تحمل بود غیر عمد دلبری میکرد پسرک مگنولیا.
ابروهای خوشفرم پسر توی رفت چهرهاش ناراضی بود اما حوصله جواب دادن و پریدن به ژنرال رو هم نداشت. میدونست ژنرال نگاهش نمیکنه اما چشم نازک کردن همیشگیش رو انجام داد روی تخت نشست و با غر غر دستش رو تکون داد:
- الان پنج ماهه ازدواج کردیم، نزدیک کریسمسه، ولی هنوز هیچ کاری برای به سلطنت رسیدن من انجام ندادی. جئون، داری میری تو بلک لیستم.جونگکوک ابروهاش رو بالا انداخت و کتابی که مشغول خودش بود رو بست هر چند با وجود مروارید دور و برش تمرکز روی چیزی سخت و غیر ممکن بود. از روی مبل بلند شد به سمت تخت بزرگ تهیونگ قدم برداشت کنار تخت ایستاد و با لبخند همیشگی روی صورتش که تهیونگ شرط میبست از اول عمر تا الان روی صورتش نشسته لب زد:
- این ژنرال دردکشیده چه کاری انجام داده که مستحق بلک لیست شماست؟!شاهزاده خشک شده نیم تنه بالاش رو عقب کشید و دو سه بار پلک زد بعد با لبهایی که سعی میکرد به خنده باز نشه گفت:
- جونگکوک این عادتو عوض کن؛ یعنی چی با این جملهها اذیتم میکنی. ژنرال لاسو.ابروهای مرد از کلمه ژنرال لاسو بالا پرید ولی ترجیح داد چیزی نگه و زیر لب پرسید:
- خیلی خوب الان به چی نیاز داری؟- تاج، تخت، پادشاه شدن.
تهیونگ با اخمی که از نظر جونگکوک کیوت و یه جورایی شبیه به یه بچه بهانه گیر شده بود نق زد.جونگکوک زانوش رو روی تخت گذاشت و کنار تهیونگ جا گرفت تخت از سنگین بودن تنش کمی بالا و پایین شد. تهیونگ منتظر به جواب مرد تنش رو به سمت اون مایل کرد.
- شاهزاده، عوض کردن قانونی که بیش از چند هزار ساله روی یک کشوره خیلی سخته و زمان میبره.
تهیونگ سرش رو به سمت گردنش چرخوند رایحه چوب صندل مرد رو در آغوش کشید، بعد از اتفاقات دو ماه پیش و ورود جیوو به قصر اوضاع بینشون تا حدودی خوب پیش میرفت. تهیونگ عاشقش نبود ولی باهاش بدرفتاری نمیکرد تو این دو ماه فقط دو بار سکس داشتن که هر دو بار به خاطر هیت تهیونگ بود.
تهیونگ لبهاش رو جمع کرد و با حرص گفت:
- چرا اینقدر سختش میکنن، تو که منو تایید میکنی.جونگکوک چارهای جز تکون دادن سرش نداشت و در آخر برای عوض کردن بحث زیر لب نجوا کرد:
- قصر حال و هوای کریسمس رو داره.
VOUS LISEZ
⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️
Fanfiction- با من ازدواج کن ژنرال. - این یه دستوره سرورم؟! چی میشه اگه بیشترین اختیار رو در کشور داشته باشین اما نتونین کاری انجام بدین به خاطر تبعیضهای جنسیتی؛ کیم تهیونگ به عنوان یه شاهزاده که امگا متولد شده تا قبل از ازدواج هیچ اختیاری برای امور کشور ندار...