سالن بزرگ قصر پر از والا مقامها شده بود؛ جشن تولد تنها شاهزاده کشور، باعث حضور تعداد زیادی از سران مملکت شده بود. انگار باز به سر بعضی از اشراف زادگان زده تا بار دیگه از شاهزاده تاج دار خواستگاری کنند. جدا از زیبایی امگای سلطنتی؛ پادشاه شدن به نظر لقمه درشتی برای اشرافزادگان بود.
نمونهاش، پسر وزیر امور خارجه که با چاپلوسی دست شاهزاده رو بین انگشتهاش گرفته بود. بوسه چندش آوری به پوست پشت دستش زده بود بعد از حرفهای مزخرفی که برای گوش تهیونگ سنگینی میکرد؛ بالاخره شاهزاده رو رها کرد.
تهیونگ عصبی از خیسی ناچیز پوست دستش به دو انگشت اشارهاش رو برای پیشکار شخصیتش بلند کرد؛ جیمین که عادات شاهزاده رو از کودکی تا به حال به خوبی از حفظ بود ژل شست و شو کنندهای از جیبش بیرون کشید؛ روی دست امگای سلطنتی ریخت.
تهیونگ ژل مرطوب کننده رو روی پوست دستش کشید تا آلودگی رو بر طرف کنه. بدون توجه به پیشکارش به جلو قدم برداشت. البته که جیمین به خوبی میدونست باید پشت سر شاهزاده قدم برداره.
تهیونگ نگاهش رو بین چهرههای مختلف چرخوند. چشمهاش منحرف شد و روی کیم کانگته، وزیر ارتباطات و لی مینهو وزیر امور خارجه متوقف شد. کج لبش رو گزید «همین اول کار هر دوشون از لیستم حذف شدن، کاش جوون و بدون جفت بودن. »
حالا تنها انتخابش بین یک اشراف زاده و ژنرال بود؛ نفس عمیقی کشید و سنگینی نگاه وزیر اعظم رو احساس دندونهاش رو محکم روی هم فشرد. مردک خرفت بعد از مرگ پدرش با یه قانون مضخرفتر از خودش هم لونا هم تهیونگ رو سر جاشون نشونده بود «کافیه اون به اندازه کافی جولون داده؛ برای رسیدن به هدفهای بالاتر باید از خودگذشتگی کنم»
نیم نگاهی به اشرافزاده مورد نظرش انداخت. از بالا تا پایین آنالیزش کرد؛ ملایم سوال کرد:
-در موردش بیشتر بگو.جیمین لبهاش رو تر کرد، نگاهی به آلفای اشراف زاده انداخت. با صدای ملایمی جواب شاهزاده رو داد:
-پارک شینوو، پسر وزیر دارایی هستن، بیست و هشت سالشونه در حال حاضر مشغول تاسیس شرکتشون هستن.ابروهاش کمی در هم رفت «جزو خاندان پارکه؛ اون لعنتیها...همینطوری هم نتونستم جلوی فرارهای مالیاتی و کثافت کاریشون رو بگیرم» مثل اینکه چارهای جز ژنرال نمونده بود.
نگاهش رو دور تا دور سالن چرخوند. لبهاش رو لیسید و زیر لب پرسید:
- پس جئون جونگکوک کجاست؟جیمین هم با سوال شاهزاده سرش رو بالا گرفت و نگاهی به سالن انداخت. با یادآوری مسئلهای سرش رو پایین انداخت جواب داد:
- سرورم، ایشون توی آخرین عملیاتشون به سختی آسیب دیدن! حتی آثار سوختگی...قبل از اینکه حرفش به پایان برسه در سالن باز شد و نگهبان ورود ژنرال نیروی زمینی حکومت کره رو اعلام کرد. تهیونگ نگاهش به سمت ژنرال کشیده شد. هانبوک سورمه ای رنگی تن آلفا بود؛ تهیونگ سعی کرد لبخندش رو از دید جیمین پنهان کنه حقیقتا انتخاب مرد رو دوست داشت. توجهاش به سوختگی روی گونه آلفا جلب شد، با خودش فکر کرد «میتونم با ترمیم کننده درستش کنم» اما انگار بدتر از صورتش دست راست ژنرال بود. تا روی استخون مچ دستش باند پیچی دیده میشد و بقیهاش زیر آستین هانبوک پنهان شده بود.
YOU ARE READING
⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️
Fanfiction- با من ازدواج کن ژنرال. - این یه دستوره سرورم؟! چی میشه اگه بیشترین اختیار رو در کشور داشته باشین اما نتونین کاری انجام بدین به خاطر تبعیضهای جنسیتی؛ کیم تهیونگ به عنوان یه شاهزاده که امگا متولد شده تا قبل از ازدواج هیچ اختیاری برای امور کشور ندار...