⚜️𝔓𝔞𝔯𝔱 𝔒𝔫𝔢⚜️

7.8K 823 273
                                    

سالن بزرگ قصر پر از والا مقام‌ها شده بود؛ جشن تولد تنها شاهزاده کشور، باعث حضور تعداد زیادی از سران مملکت شده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سالن بزرگ قصر پر از والا مقام‌ها شده بود؛ جشن تولد تنها شاهزاده کشور، باعث حضور تعداد زیادی از سران مملکت شده بود. انگار باز به سر بعضی از اشراف زادگان زده تا بار دیگه از شاهزاده تاج دار خواستگاری کنند. جدا از زیبایی امگای سلطنتی؛ پادشاه شدن به نظر لقمه درشتی برای اشراف‌زادگان بود.

نمونه‌اش، پسر وزیر امور خارجه که با چاپلوسی دست شاهزاده رو بین انگشت‌هاش گرفته بود. بوسه چندش آوری به پوست پشت دستش زده بود بعد از حرف‌های مزخرفی که برای گوش تهیونگ سنگینی می‌کرد؛ بالاخره شاهزاده رو رها کرد.

تهیونگ عصبی از خیسی ناچیز پوست دستش به دو انگشت اشاره‌اش رو برای پیشکار شخصیتش بلند کرد؛ جیمین که عادات شاهزاده رو از کودکی تا به حال به خوبی از حفظ بود ژل شست و شو کننده‌ای از جیبش بیرون کشید؛ روی دست امگای سلطنتی ریخت.

تهیونگ ژل مرطوب کننده رو روی پوست دستش کشید تا آلودگی رو بر طرف کنه. بدون توجه به پیشکارش به جلو قدم برداشت. البته که جیمین به خوبی می‌دونست باید پشت سر شاهزاده قدم برداره.

تهیونگ نگاهش رو بین چهره‌های مختلف چرخوند. چشم‌هاش منحرف شد و روی کیم کانگ‌ته، وزیر ارتباطات و لی مین‌هو وزیر امور خارجه متوقف شد. کج لبش رو گزید «همین اول کار هر دوشون از لیستم حذف شدن، کاش جوون و بدون جفت بودن. »

حالا تنها انتخابش بین یک اشراف زاده و ژنرال بود؛ نفس عمیقی کشید و سنگینی نگاه وزیر اعظم رو احساس دندون‌هاش رو محکم روی هم فشرد. مردک خرفت بعد از مرگ پدرش با یه قانون مضخرف‌تر از خودش هم لونا هم تهیونگ رو سر جاشون نشونده بود «کافیه اون به اندازه کافی جولون داده؛ برای رسیدن به هدف‌های بالاتر باید از خودگذشتگی کنم»

نیم نگاهی به اشراف‌زاده مورد نظرش انداخت. از بالا تا پایین آنالیزش کرد؛ ملایم سوال کرد:
-در موردش بیشتر بگو.

جیمین لب‌هاش رو تر کرد، نگاهی به آلفای اشراف زاده انداخت. با صدای ملایمی جواب شاهزاده رو داد:
-پارک شین‌وو، پسر وزیر دارایی هستن، بیست و هشت سالشونه در حال حاضر مشغول تاسیس شرکتشون هستن.

ابر‌و‌هاش کمی در هم رفت «جزو خاندان پارکه؛ اون لعنتی‌ها...همینطوری هم نتونستم جلوی فرار‌های مالیاتی و کثافت کاریشون رو بگیرم» مثل اینکه چاره‌ای جز ژنرال نمونده بود.

⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️Where stories live. Discover now