⚜️𝔓𝔞𝔯𝔱 𝔰𝔢𝔳𝔢𝔫𝔱𝔢𝔢𝔫⚜️

4K 548 244
                                    

علارغم همه اولتیماتوم های پادشاه به خاطر پخش نشدن خبر مسمومیت لونا؛ اخبار مثل ویروس همه گیر شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

علارغم همه اولتیماتوم های پادشاه به خاطر پخش نشدن خبر مسمومیت لونا؛ اخبار مثل ویروس همه گیر شد. حالا از همه طرف تحت فشار بود؛ کمتر از ده ساعت خبر پیچید همون اکانت های قدیمی که مخالف به تخت نشستنش بودن باز شروع به توییت زدن کردن.

رایحه مشوش کننده چوب صندل کل اتاق رو فرا گرفته بود. چشم‌هاش فقط روی جسم خوابیده لونا قفل شده بود هیچ توجهی به اطرافش نداشت.

جیمین اخم‌آلود دست به سینه اون طرف تخت نگاهش میکرد با پوزخند زهر آگینی لب زد:
- تنهاش نمیذارم میتونی به امور کشور برسی.

اخمی از لحن بی‌ادبانه جیمین کرد مگه نباید با احترام حرف میزد«همه فکر میکنن من تهیونگ رو، مرواریدم رو مسموم کردم...مگنولیای من تکه‌ای از وجودمه کافیه تب کنه تا تموم وجودم براش ویران بشه» پاش رو تند‌تر تکون داد و به ساعت نگاه کرد؛ جلسه با وزرا... دوست داشت بزنه زیر همه چیز و فقط انتظار باز شدن چشم‌های امگاش رو بکشه.

- دکتر گفت کِی به هوش میاد.
جونگ‌کوک در حالی که از روی صندلی کنار تخت بلند میشد گفت، جیمین پوزخندش رو تشدید کرد یک ابروش رو بالا انداخت طعنه زد:
- به نظرت اونی که مسموش کرده بهتر نمیدونه؟!

خشمگین از این حالات بتا و انگشت‌های اتهامی که ده ساعته روش نشسته با فک قفل شده غرید:
- توصیه میکنم یه تحقیقی راجب خون خالص ها انجام بدی در ضمن من پادشاهم این لحن حرف زدن درست نیست.

جیمین بدون اینکه تغییری تو حالتش بده سرد جواب داد:
- هیچ چیز از هیچکس بعید نیست ژنرال.

شوکه گردنش رو کج کرد جیمین الان چی صداش زد ژنرال، چشم‌هاش رو ریز کرد و منتظر موند تا خود بتا اعتراف کنه دلیل صدا زدنش اون همه با سِمت قدیمیش چیه.

- انتظار نداشتی کسی راز بین تو و شاهزاده رو بدونه؟!
جیمین با نفرت بیان کرد و تخت رو دور زد به عنوان یه بتا در مقابل یه آلفای خون خالص جسارت زیادی داشت.

با صدای تقه‌ای که به در اتاق خورد بدون اینکه نگاهش رو از جیمین برداره اعلام کرد:
- بیا داخل.

پیشکار شخصیش بود که وارد اتاق شد و گفت:
- عالیجناب وزرا منتظر شما هستن.

جیمین سرش رو کج کرد و بدون توجه به مرد بزرگتر به سمت تخت رفت تا از دوستش مراقبت کنه. جونگ‌کوک خیره به پسر کوچکتر نگاهش رو ذره‌ای تکون نداد به سمت جسم خوابیده امگاش رفت اهمیتی به حالت تهاجمی بتا نداد. روی شاهزاده خم شد و گونه‌اش رو بوسید.

⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️Where stories live. Discover now