جونگکوک هیچوقت توی مرکز توجه نبود حالا با وجود شاهزاده زورگو مجبور بود، عنوان نامزد شاهزاده یا پادشاه آینده رو یدک بکشه. از این مسئله تا حدودی ناراضی بود اما دستور شاهزادهاش بود.
نور فلشها به چشمش برخورد میکرد و گاهی باعث درد چشمهاش میشد. خبرنگارها برای گرفتن خبر کوتاهی خودشون رو جلو میکشیدن اما توسط گاردریل و گارد امنیتی متوقف میشدن.
تهیونگ دست جونگکوک رو محکم فشار داد و زیر لب طوری که فقط خودش و مرد بزرگتر بشنون گفت:
-منو ببوس.چشمهای جونگکوک گرد شد و به شاهزاده نگاه کرد؛ پسر منتظر به ژنرال نگاه کرد و منتظر بود تا ژنرال از دستورش اطاعت کنه.
آلفای خون خالص رایحه ناراضیش رو آزاد کرد، زیر لب پچ زد:
-اما سرورم این...شاهزاده فشار محکمتری به دست جونگکوک وارد کرد از بین لبخند شیرین و نمادینش غرید:
-انجامش بده.خونخالص نگاه کوتاهی به جمعیت کرد و کف دست چپش رو بلند کرد روی گونه تهیونگ گذاشت. امگای سلطنتی نگاهش روی ژنرال کشیده شد.
برای اینکه بوسهشون رو طبیعی تر جلوه بده پلکهاش رو روی هم گذاشت؛ قبل از فرود اومدن لبهای ژنرال انگشت شصتش رو احساس کرد که بین بوسهشون فاصله انداخت.
صدای کر کننده داد و فریاد از همه طرف شنیده میشد. آلفا خونخالص عقب کشید و نگاهش رو برای فرار از شاهزاده به جمعیتی که مثل اقیانوس مواج بود نگاه کرد.
وارد راهپله مخصوص بخش وی آی پی شدن. گوشه لب تهیونگ از فرار کردنهای آلفا بالا پرید، پوزخندزنان گفت:
- یعنی اینقدر بوسیدن من بده؟!غیر مستقیم به انگشت جونگکوک بین بوسهشون اشاره کرد. ژنرال سرش رو پایین انداخت و در حالی که دست باند پیچی شدهاش رو پشت کمر شاهزاده حائل میکرد جواب داد:
- خیر من چنین جسارتی نکردم فقط اینطوری صلاح دیدم.تهیونگ خیره خیره به رفتار مرد بزرگسال نگاه کرد و بدون گفتن کلمه دیگه ای از راهپله بالا پرید. جونگکوک پشت سر پسر به راه افتاد و رایحه دلبرانه مگنولیا رو به مشامش کشید. با اینکه شاهزاده رایحهاش رو کنترل و مخفی میکرد بینی حساسش به خوبی فورمون امگای تهیونگ رو احساس میکرد.
به در قرمز رنگی که با طلاکوپ "VIP" نوشته شده بود رسیدن. جونگکوک دستش رو دراز کرد و در رو باز کرد کنار ایستاد و با دستش به داخل اشاره کرد.
وی آی پی که برای شاهزاده ساخته شده بود زیادی سلطنتی به نظر میرسید، تهیونگ آروم روی یکی از صندلی های سلطنتی نشست و در حالی که به صندلی کناریش اشاره میکرد تا مرد بزرگتر بشینه زمزمه وار پرسید:
-هنوز نمیخوای بگی موضوع تئاتر چیه؟
YOU ARE READING
⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️
Fanfiction- با من ازدواج کن ژنرال. - این یه دستوره سرورم؟! چی میشه اگه بیشترین اختیار رو در کشور داشته باشین اما نتونین کاری انجام بدین به خاطر تبعیضهای جنسیتی؛ کیم تهیونگ به عنوان یه شاهزاده که امگا متولد شده تا قبل از ازدواج هیچ اختیاری برای امور کشور ندار...