⚜️𝔭𝔞𝔯𝔱 𝔱𝔴𝔢𝔫𝔱𝔶 𝔱𝔥𝔯𝔢𝔢⚜️

3K 551 317
                                    

وقتی یک طرفه به شخصی احساس داشته باشی؛ عشق شروع به رشد کردن می‌کنه از قلبت شروع میشه ریه‌هات رو درگیر میکنه و تو می‌دونی که با بند بند وجودت چقدر فرد رو دوست داری؛ این موضوع برای پسر وزیر پارک معضل تیره و تاری بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

وقتی یک طرفه به شخصی احساس داشته باشی؛ عشق شروع به رشد کردن می‌کنه از قلبت شروع میشه ریه‌هات رو درگیر میکنه و تو می‌دونی که با بند بند وجودت چقدر فرد رو دوست داری؛ این موضوع برای پسر وزیر پارک معضل تیره و تاری بود.

دندون‌هاش رو روی هم سابید؛ با پاش روی زمین ضرب گرفت دوست داشت مثل قطره آبی داخل زمین محو بشه، حضورش اینجا و در کنار جئون جی‌وو برای نابودی پادشاهی که شخص دلبرش چند ماه پیش انتخاب کرده بود اشتباه محض بود. کینه ژنرال تازه کار شعله‌ور تر از یه خاطرات نوجوانی بود اون میخواست جونگ‌کوک رو بکشه. جی‌وو حتی روی درباریان نزدیک آلفای خون‌خالص نفوذ پیدا کرده بود. قصد داشت از پشت خنجر بزنه و شین‌وو بهش کمک میکرد.

مستانه خندید؛ جام شرابش رو بالا گرفت چشم‌های کشیده‌اس پسر ساکت رو هدف گرفت. جرعه‌ای از شرابش نوشید سرش رو بلند کرد گوشه لبش چینی از احساسات مختلف خورد.
- چه لذتی داره اینطور توی منگنه میبینمش.

داشت در مورد شورشی که خودش راه انداخته بود حرف میزد.

خون خالص جوان صورتش رو به طرف دیگه چرخوند حتی اگه ژنرال سابق برادر خونده‌اش باشه این نفرت بیش از اندازه داخل دلش ریشه کرده بود. لب‌هاش رو تر کرد و به آرومی لب زد:
- ممکنه پلتفرم‌ها رو فیلتر کنه.

آلفای بزرگتر جامش رو روی میز چوبی کنارش گذاشت بیخیال شونه‌هاش رو بالا انداخت.
- اون موقع میتونیم از دیکتاتور بودنش حرف بزنیم پلتفرم داخلی رو که از ما نگرفتن.

از هیچ فرصتی برای بنزین ریختن روی این اوضاع دریغ نمی‌کرد. نفسش رو بیرون فرستاد توی سه کلمه توصیفش رو بیرون ریخت:
- تو خود شیطانی!

مرد بزرگتر ابروش رو بالا انداخت با هم کردن خودش آرنج هر دو دستش رو روی زانوهاش فشار داد زمزمه‌وار بیان کرد:
- شیطان، به نظرت فرشته‌ها وجود دارن؟ من فقط حقم رو میخوام.

به گردنش تابی داد با صدای محوی ادامه داد:
- اون جای برادرم رو گرفت، جای منو هم تو موقعیت نظامی گرفت...

کورکورانه داشت زندگی خیلی‌ها رو تباه میکرد.

شین‌وو سرش رو به معنای تاسف تکون داد هر چیزی می‌گفت باز هم مرد بزرگتر چیزی تو چنته‌اش داشت از پشت به اکانت هایی که کار ها رو انجام داده و دنبال پول بودن نگاه کرد. صدای جی‌وو از کنار گوشش برخواست:

⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️Where stories live. Discover now