⚜️𝔓𝔞𝔯𝔱 𝔱𝔴𝔢𝔫𝔱𝔶 𝔣𝔬𝔲𝔯⚜️

1.7K 473 344
                                    

جمع، جمعِ عده‌ای خیانت‌کار بود؛ افرادی که برای خودخواهی و ارضای نیازهای فوری دست به همه کار میزنن هر چند بهای سنگینی چون اعتماد اعلی‌حضرت از از روی این خیانتکاران برداشته می‌شود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جمع، جمعِ عده‌ای خیانت‌کار بود؛ افرادی که برای خودخواهی و ارضای نیازهای فوری دست به همه کار میزنن هر چند بهای سنگینی چون اعتماد اعلی‌حضرت از از روی این خیانتکاران برداشته می‌شود.

بیشتر از صد نفر مخالف، مخالفین حکومت توی خونه‌اش با کثیف ترین لحن ممکن پشت سر امگای سلطنتی حرف میزدن مرد میانسالی که جزوی از دبیران دوره نوجوانی پسر بود صورتش از کشیده‌گی عضلات چروک شد در همون حال گیلاس داخل دستش رو تکون تکون داد:
- اون پسر از کودکیش هم خودخواه و لوس بود تمام برگ برنده‌ها رو برای خودش میخواست. دستور میداد، علاقه زیادی داشت خودش رو برتر از آلفاها ببینه، پرونده های روان پزشکیش موجوده ولی چون تنها فرزند پادشاه بود، اعلی‌حضرت زیاد بهای زیادی بهش می‌داد.

برادر خونده جونگ‌کوک مبل راحتی رو دور زد و تن سنگینش رو روی مبل انداخت بطری مشروب تازه‌ای رو باز کرد و در جواب هان‌جونگ لب زد:
- پزشک سلطنتی هم اینجا حضور داره[سرش رو به سمت مرد پزشک متمایل کرد در ادامه پرسید]حقیقت داره؟!

هوای سنگین سالن بوی منفور غیبت و بد‌گویی می‌داد، انگار دیوار‌ها هم از شنیدن کلمات منزجر کننده‌شون کدر شده بودن. فکش به طرز عجیبی منجمد شده بود درسته که از دلبرش دست کشیده بود اما هنوز عاشقش بود.

تعدادی از افراد حاضر در سالن بیماری روانی پسر رو تایید کردن، پزشک سلطنتی خنده پر از تفی کرد در حالی که کلماتش از الکل زیاد کشیده به نظر می‌رسید در جواب لب زد:
- هـــاح، اون پســر[سکسکه ناگهانی بین کلماتش زد]دیوونه، پارانویا داره.

چشم‌های سرخ شده‌اش رو چرخوند و پزشک رو هدف دیدگاهش قرار داد؛ نمیشد به حرف‌های یک آدم مست اعتماد کرد، میشد؟! ترجیح می‌داد هیچ کلمه‌ای از بین لب‌هاش فرار نکنه. این جمع رو دوست نداشت به هر حال تصمیم اصلی و قطعی خودش رو گرفته و حتی عملیش کرده بود.

آلفای لیمویی بلند و خشک خندید؛ خنده‌اش نه تنها پر از تمسخر بلکه رگه‌هایی از لذت داشت. انگار همراه با جونگ‌کوک از جفتش هم متنفر شده بود. افراد حاضر در سالن با ژنرال فعلی کشور همراهی کردن، شین‌وو سرش رو پایین انداخت نگاهش به گیلاس، سرد و بی‌روح بود. مشروب بین انگشت‌هاش تنها وسیله‌ای برای فرار از نگاه سنگین افراد موجود توی سالن بود چون محض رضای الهه از اول جشن تا به الان هیچ صدایی از شین‌وو در نیومده بود این کمی در نظر مجموعه شورشی شک برانگیز بود.

⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️Where stories live. Discover now