رایحه چوب صندلش خیلی ناگهانی دور و اطراف پسر رو احاطه کرد. تهیونگ با شیطنت بین پاهای ژنرال قرار گرفت و رونهای عضلهای ژنرال رو بین انگشتهاش فشرد. پایین تنهاش رو به عضو پنهان شده زیر شلوار ورزشی ژنرال کشید که گرگ خونخالص به سرعت واکنش نشون داد بلند شد بازو های پسر رو گرفت بدنش رو کَف تشک رینگ بوکس انداخت.
حالا جاهاشون جابه جا شده بود؛ جونگکوک با چشمهایی که بین مشکی و طلایی در حال تغییر رنگ بود به امگای سلطنتی نگاه کرد و خیلی آروم غرید:
- خیلی شیطون نیستی؟!شاهزاده در حالی که بازوهاش هنوز بین پنجههای ژنرال حبس شده بود از این احساس زیر سلطه قرار گرفتن زیر شکمش خالی شد لبخندی نثار مرد بزرگتر کرد:
- مگه بده؟!آلفای چوب صندلی از روی پسر بلند شد؛ ایستاد چند ثانیهای زوم اون چهره دوست داشتنی شد. لبهاش رو خیس کرد و در حالی که به زور اون گرگ سرکش درونش رو مهار میکرد لب زد:
- سرورم، مگه علاقهای بین ما وجود داره که رابطه برقرار کنیم؟تهیونگ ابروهاش بالا پرید و به آرومی روی تشک تمرین نشست زانوی راستش رو بالا آورد آرنج دست راستش رو به زانوش تکیه داد و زیر لب جواب داد:
- باز هم که شدم سرورم ژنرال، جناب جنگجو.قلب ژنرال تند تند تپید، اون ماهیچه چنان احمقانه به دندهها میکوبید و منطق آلفای خونخالص دوست داشت با یه تفنگ خلاصش کنه «جنگجو، واقعا منو جنگجو صدا کرد» سرفهای کرد و خیلی آروم جواب داد:
- تهیونگ...من و تو هیچ علاقهای به هم نداریم.با بلند شدن ناگهانی امگای سلطنتی قدمی به عقب برداشت، تهیونگ تقریبا تو فاصله سه قدمی از ژنرال ایستاد خیره به چشمهای مرد بزرگتر با لبخند محوی لب باز کرد:
- مگه همه آدم های جهان با علاقه سکس میکنن؛ ما که ازدواجمونو کردیم بیا توی سکس هم نقش پارتنر همو اینجاد کنیم.و اون سه قدم فاصله رو پر کرد؛ جونگکوک میخواست عقب بکشه میدونست درست نیست اما چشمهای شاهزاده به اون خیره شده بود سرش رو خم کرد مسخ شده مروارید دلبرش سعی کرد بوسهای از اون لب های صورتی بگیره که با کج شدن سر پسرک حیرت زده نگاهش کرد.
تهیونگ ابروهایش رو دو بار بالا انداخت و خیلی آروم جواب داد:
- لبمو نبوس، معاشقه نکن.وجود جونگکوک از این دستور فرو ریخت در حالی که با نگاهش روی نیم رخ امگا رو داغ کرد باز سرش رو خم کرد و جایی نزدیک کنج لبهای مروارید رو بوسید لرزش محسوس بدن تهیونگ رو احساس کرد.
دستهاش رو بالا آورد و آرنج های نهال مگنولیا رو نوازش کرد با تُن صدای آرومش بغل گوش تهیونگ زمزمه کرد:
- هیش، نلرز.صدای جونگکوک خشدار بود چند نفس عمیق کشید و به خودش مسلط شد به آرومی پچ پچ کرد:
- این کار بهمون آسیب میزنه.
YOU ARE READING
⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️
Fanfiction- با من ازدواج کن ژنرال. - این یه دستوره سرورم؟! چی میشه اگه بیشترین اختیار رو در کشور داشته باشین اما نتونین کاری انجام بدین به خاطر تبعیضهای جنسیتی؛ کیم تهیونگ به عنوان یه شاهزاده که امگا متولد شده تا قبل از ازدواج هیچ اختیاری برای امور کشور ندار...