part10

11 2 0
                                    

با دیدن باشگاه بزرگ و مجلل عمو چشمامو با درد بستم
ولش کن هرچی میخواد بشه بشه
عمو هر چی هم که بشه به من آسیب نمیزنه مطمعنم
با وایستادن ماشین برگشتم سمت عمو و گفتم :
من زودتر میرم
سرشو تکون داد و پیاده شدم
اینم یکی دیگه از قانون های عمو  بود هرچی که بود ، حتی یه کلمه الکی باید بگیش ! باید حرف بزنی تا کمکت کنه
اگه حرف نزنی اونم رهات میکنه
اولاش این قانون واسم سخت بود حس میکردم در حقم ظلم میشه اما الان میفهمم چقدر این کار عمو منو ادم بار آورده !
اینکه بجای داد و هوار و خود خوری حرفتو بگی و اون کمکت کنه حلش کنی حس خیلی خوبی داره ، حس یک تکیه گاه محکم که قرار نیست هیچ وقت از دستش بدی
درست مثل تنها چتری که توی یک روز بارونی وقتی که همه عالم ازت دست کشیدن توی دستت باقی مونده !
در باشگاه رو باز کردم و دستی برای سیاوش رفیق عمو
بهتره بگم تنها رفیق عمو که پشت ویترین وایستاده بود  تکون دادم و نزدیکش شدم
× باز بزور کشیدت آوردت ؟
_ اینقدر ضایه اس ؟
× ناجور
خنده ای کردم و به چهره مردونه ترسناکش خیره شدم
واقعا ترسناک بود اولین باری که دیدمش ۱۰ سالم بود
از ترس تو بغل عمو گریه میکردم
آخرشم عمو پرتم کرد تو بغل سیا و گفت ببین آدمه!  فقط بدن غول رو داره
راستم میگفت
سیاوش فقط هیکل بزرگ و ترسناک و البته واقعا قوی داشت البته که صورت پر از زخم و رد چاقو هایی که کل بدنش رو گرفتن رو نباید فاکتور بگیرم 
به جز اینا چیز خاصی نبود
تازه اگه باهاش رفیق میشدی و می‌شناختیش می‌دیدی اصلا اخلاقش به هیکلش نمیخوره
شیطون و مهربون !
تضاد عمو
اصلا نمیدونم چطوری اینقدر باهم جور شدن
با شنیدن صدای عمو چشامو از صورت سیاوش گرفتم
_ اینقدر دلتنگش شدی که ۱۰ دقیقه اس زل زدی بهش ؟
خنده ی شیطونی کردم و گفتم : آره دیگه ، منو سیا جون رابطمون اینجوریه که اگه یه ثانیه همو نبینیم سکته میزنیم !
عمو ابرویی برام بالا انداخت و همونطور که یه سیا دست می‌داد گفت : خوبه پس امروز رو کامل کنارش باش
+ چییی ؟
عمو باورکن اگه میخوای خلاصم کنی بگو خودم خودمو خلاص میکنم نیازی به درگیر کردن بقیه نیست
عمو پس کله ای نسبتا آرومی بهم زد و درحالی که سوئیچ ماشین رو به سیا میداد گفت :
_ الان پول ندارم خرج کفن تو کنم پس فعلا نمیخواد خلاص شی !
امروز رو با سیاوش بگذرون بهش گفتم بهت آسون تر از بقیه روزا بگیره
+ عمو بخدا اگه یه روز تمرین نکنم هیچی نمیشه
_ فقط امروز صبح حدود ۵۰۰ کالری رو مصرف کردی ، از اونجایی که کلا در حال خوردنی یعنی تاشب حدود ۲ کیلو کالری اضافه میکنی،  اگه ولت کنم رسما یه توپ گرد میشی !
اخم کردم و زیر لب زمزمه کردم
+ تقصیر کیه من  اینجوری شدم !
فک کنم شنید که برگشت سمتم و همونطور که دستمو میکشید دنبال خودش به سیا جون گفت
: بیا تو سالن درم ببند دیگه کسیو قبول نکن
بدون توجه به جواب عمو سیا از پرده بزرگ مشکی رنگ رد شدیم و وارد رخت کن خصوصی عمو شدیم
پوفی کشیدم مثل این که چاره ای نیست باید بجنگم !
لباسامو کندم و یه تیشرت آزاد مشکی و شلوار ورزشی کلفتی از کشو کشیدم بیرون و پوشیدم تا کمتر درد بکشم حداقل

اینم از پارت جدید 💓
انرژی یادتون نره ها 😁

 death beat Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang