part9

20 4 1
                                    

هوفی کشیدم و با تنبلی از جام بلند شدم
اینجوری نیست که از باشگاه بدم بیاد اما باشگاه عمو زیادی  واسه من سخته
خودمم نمیدونم از کجا اما عمو اونقدر تو روزهای رزمی و جنگیدن ماهره که تمام خر پولا و کله گنده ها میخوان باهاش سانس خصوصی بردارن و از اونجایی که من مبارک روی دست عمو باد کرده بودم نمی‌تونست که منو ول کنه به امون خدا و خودش بره برای مبارزه و یاد دادن
برای همین اون این باشگاه رو مخصوص این افراد زد
تو اون باشگاه بدترین کتک هارو تجربه میکنی و یاد میگیری که چطوری جوابشون بدی اما
برای من درد تنها چیزیه که هیچوقت نخواستمش
برای همینم کلا با باشگاه عمو رفیق نبودم
با چشم غره عمو دست از فکر برداشتم و قدم هامو سریع تر برداشتم
لباسمو با یه دست شلوار لی و یه بلیز آستین بلند بافتنی ابی کمرنگ عوض کردم و با برداشتن گوشیم از اتاق رفتم بیرون
از پله ها پایین رفتم و با دیدن عمو جلوی در ورودی سوتی زدم
عمو واقعا خوشتیپ و خوش استایل یود
از اون آدمایی که ناخودآگاه جذب بدنش میشی و تحسینش میکنی
یه لباس  مشکی لش پوشیده بود با یه شلوار پارچه ای مشکی جذب
ساده اما شیک
اکثر لباسای عمو سیاه بودن البته حقم داره هیچ رنگی بیشتر از سیاه بهش نمیاد
رنگ چشماشو تیره تر و گیرا تر نشون میده
- تموم شد ؟
+ چی ؟
- نگاه کردنت !
+ اره دیگه تکمیل شد ! عمو چرا تاحالا ازدواج نکردی ؟
- به تو چه بچه بیا برو که دیرمون شد !
با غر غر سوار ماشین شدم
به لطف ماساژ و کرم عمو دردم خیلی کم شده بود فقط هراز گاهی اگه کرم می‌ریختم تیر میکشید
و باز هم به  لطف کتک های عمو حین تمرین باهاش
کتک های هرکسی دیگه روم جواب نمیده
گریه هام و ناراحتی هام بخاطر حس تنهایی و ترسی بود که گه گاهی به لطف کابوس های بچگیم  میومدن سراغم
نیازی به گقتن به عمو هم نبود خودش همون اول فهمید گریم از چیه !
با استارت خوردن ماشین دست از فکر برداشتم و به چهره‌ی بی حس عمو خیره شدم 
خدا کنه عمو امروز نخواد باهام تمرین کنه  وگرنه کارم به خونریزی میفتاد
+ عمو
_ هوم ؟
+ میشه من فقط نگاه کنم امروز ؟
_ الان نه هایکا
الان نه آرامش
بعدش بهت میگم چرا اومدی !

لذت ببرین ☺️
به منم لذت بدین 🥺

 death beat Where stories live. Discover now