بعد یه دوش سریع
حوله رو دور کمرم بستم و از پله پایین رفتم
عادت داشتم بعد حموم حتما یه لیوان شیر داغ بخورم
طبق یه قانون نانوشته عمو همیشه لیوان شیر رو برام آماده میکرد
درست مثل الان که لیوان شیر با بخار داغی که ازش بلند میشد روی میز آشپزخونه منتظرم بود
سریع رفتم سمتش و همونطور داغ سر کشیدمش
سوزش گلوم از گرمای شیر حس زندگی بهم میداد
با کلی حس خوب که گرفتم برگشتم که برم بخوابم
با دیده عمو که دوست به سینه خیره نگام میکرد رسماً جیغی که خودمم نمیدونم از کدوم حلقم دراومد کشیدم و با دستام جلو سینه هام رو گرفتم
با صدای نازک شده ایکه از من بعیده گفتم : چشمتو درویش کن من خودم صاب دارم
اصن از کی داری نگام میکنی ؟
همونطور خیره نگام کرد و بعد دوقیقه زل زدن بم گفت
_ تا ۱۲ سالگی من میبردمت حموم همین دیشبم نگاه که هیچی لمسم کردم اونم دقیقا همون نقطه ای که پوشوندی
دیدم راست میگه برای همین سرفه ای کردم و دستامو انداختم پایین و گفتم :
شرمنده یه لحظه فک کنم جریان جو اطراف گرفتتم
اتصالی کردم ، خودت میدونی وضع مغزم زیاد جالب نی
سری برام تکون داد و بی هیچ حرفی از پله ها رفت بالا
حرصی توکله ای به خودم زدم
یه چند دقیقه از تو شیشه کابینت به خودم خیره شدم
با دیدن بدن قرمز و حوله ای که مثل دامن تا بالای زانوم دورم بود قهقهه ای زدم
اصن جلو عمو سوتی ندم جلو کی بدم
ولش کن دنیا رو، خودت باش هایکا !
اصن همین سوتی ها تپق بازی هاست که هایکا رو هایکا میکنه !
سری برای خودم تکون دادم و با غرور از پله ها رفتم بالا.....
صبح روز بعد :
به سرعت چنگی به کولم زدم و پاهامو تا جایی که میتونی وا کردم و رفتم پایین
همونطور که دکمه های پیرهن ابیمو میبستم با داد از عمو خداحافظی کردم
کفشامو سریع پوشیدم و ده برو که بریم
یعنی عین خر میدویدم
وسطای راه بودم که با دیدن کاوه که اون طرف خیابون عین اسب میدوید دادی زدم و گفتم : تند تر بدو
با شنیدن صدام نگاهی بم انداخت و اونم داد زد : خودت تند تر بدووووو
سرعتمون رو بیشتر کردیم که داد زد :
باز چرا دیر کردی ؟
+ همون همیشگی
_ ای کارد بخوره به اون شیکمت که لامصب نقش یه تونل بی پایان رو داره
راستم میگفت ، کلا منه بدبخت قربانیه این شکم بیصابم
نفسی گرفتم و داد زدم : تو چرا دیر کردی ؟
+ همون همیشگی
خنده ای کردم و گفتم : حداقل من بخاطر شکم خودم میرینم به صبحم تو بدبخت تری که مقصرش هم خودت نیستی
آخه کاوه یه ددی داشت که از قضا ددیش نمیدونم چی و چرا ولی میشه یه کاره یا حداقل دوست عموم ض
ینی من ترجیح میدم اینجوری فک کنم
بار اولی که ددی کاوه رو دیدم تو جلسه اولیا مدرسه بود که عمو هم بود
ددی کاوه وقتی عمو رو دید رسماً تا کمر خم شد که هنوزم دلیلش رو نمیدونم
من میگم عمو رو نمیشناسم شما میگین نه ، بیا اینم از این
تفووت یادتون نره ها 🫠

KAMU SEDANG MEMBACA
death beat
Fiksi Umumهایکا پسری که تو بچگی خانوادش رو از دست داده و از اون موقع تا الان پیش عموش زندگی میکنه عمویی که چیزی جز اسم و چهره و بغل چیزی ازش نمیدونه و آیا هایکا قراره به این جور زندگی کنار عموش ادامه بده ؟