سوم شخص :
صداش میلرزید
درد داشت یا سرماش شده بود ؟
این سوال تنها سوالی بود که تو ذهن هایکا با شنیدن صدای عموش روشن شده بود
عموش حتی توی سرمای شدید هم نمیلرزید
پس چرا الان داره میلرزه ؟
درد داره ؟
زخمی شده ؟
خون ریزی داره ؟
اصلا
ینی چی که ولش کنه و بره
مگه اون وقتی نیازش داشت ولش کرد ؟
نه
پس الان که کیانش ، تکیه گاهش بهش نیاز داره چرا هایکا ولش کنه ؟
هایکا میدونست این موجود روبه روش عموش نیست
اما اینم میدونست که برای الان اون عمو کیانش نیست
به روزی که دوباره میگرده نه ؟
فقط باید تا زمانی که خوی وحشی عموش بخوابه ازش مراقبت کنه !
هایکا خوش خیال برای خودش پله های امید میساخت و ازشون بالا میرفت اما نمیدونست پرت شدن از پله چقدر میتونه خطر ناک باشه
با سوختن یهویی سمت چپ گردنش هیسی از درد کشید
نگاه متعجبش به خونهایی که روی گردن سفید و خوش تراشش و بعد لباس ابیش جاری میشدن خیره شد
چه خون قرمزی
این الان خون منه؟
این زخم و درد به جا موندش اونقدر یهویی بود که اصلا یادش نبود دستش رو روی زخم بزاره و جلوی روون شدن خون رو بگیره !
درد داشت اما چرا حسش نمیکرد ؟
اصلا مگه ... چی ... چی شد ؟
واقعا ... ع ... عمو این کارو کرد ؟
تو ذهن پسرک نمیگنجید ، کسی که هایکا رو ارامشش میدونست به از بین بردنش فکر کند !
او عمویش بود
پس چرا ؟
اون کیانش بود
پس چرا ؟
اما ....
کیانش کی بود ؟
عموش کی بود ؟
نگاه مبهوت و سردرگمش رو از گردنش گرفت و به چشمای گرسنه کیان دوخت
برای اولین بار بعد از نگاه کردن به چشمای تکیه گاهش احساس آرامش نمیکرد !
انگار که عمویش خیلی وقته رفته بود
تنهایش گذاشته بود با این پوسته گرگ مانند
ارزش نداشت برایش بجنگد ؟
با برخورد محکم در حال به دیوار نگاهش رو از روی کیان برداشت
اما قبل دیدن کسی چشماش تار شدن
خسته بود
ذهنش خسته تر
بدنش تحمل این همه شک رو نداشت
پس بدون هیچ تلاشی جسم و روحش رو به دست خواب سپرد
ای کاش همه چیز خواب باشه !ببخشید بابت دیر آپ کردن 🙏🏻
لذت ببرین 🧡
ESTÁS LEYENDO
death beat
Ficción Generalهایکا پسری که تو بچگی خانوادش رو از دست داده و از اون موقع تا الان پیش عموش زندگی میکنه عمویی که چیزی جز اسم و چهره و بغل چیزی ازش نمیدونه و آیا هایکا قراره به این جور زندگی کنار عموش ادامه بده ؟