«پارت بیست و هشتم»

4 1 5
                                    

*پارت بیست و هشتم*
«نویسنده»

دیگه اون دخترا براش هیچی نبودن.
اون لباس...خیلی هات بود.
برجستگی سینش..کمر باریکش و...اممم.
(جما:پس بیا وانمود کنیم ندیدیمش.)
یک نگاه به ساعت کرد(۲۳:۵۶).هنوز کلی وقت داشت.رفت سمت نوشیدنی ها.
جما:ی ویسکی لطفا.
گارسون:سلام.
جما:اووو،تو همون گارسونه ی صبحی،چطوری؟
گارسون:خوبم..من سارا هستم.
جما:سارا..اسم قشنگیه.
سارا:ممنونم.
جما ی نگاه سریع به بدنش انداخت ..نوک سینه هاش برجسته شده بودن.
سارا:الان براتون میارم.
اون دختر رفت سمت نوشیدنی ها و اون باسن خوشگلش و..نگاه سنگین آرْپا.
خیلی واضح حسش میکرد.
لولا:جما...کارولین اومده بود؟اخه خبر نداد.
جما:اره اتفاقا تو پارکینگ دیدمش و اونجا دوربین نداشت.
لولا:اررره...الان دیدمش.
سارا:بفرمایید.
جما:ممنونم.
جما لیوان رو ازش گرفت و ی گلوپ خورد و آرْپا با تمام دقت داشت نگاهش میکرد.
سارا دستاشو زیر سینه های بزرگش گذاشت و تمام زورشو رو تخته ایی که جما بهش تیکه داده بود انداخت.
سارا:آقای بوسوئه تونست کمکت کنه؟
جما:اره.(خنده)
جما نمی تونست به اون سینه ها نگاه نکنه.
خیلی بزرگ و خوشفرم بودن.
جما:هِسو چان.
وقتی اسم هِسو رو گفت،لبخند سارا کمرنگ و کمرنگ شد.
گارسون:سارا بیا اینجا.
سارا:من باید برم.
با لحن ناراحتی گفت و رفت.
جما:این که تمومه.شاید بعدا برای ی شب.(خوردن ی گلوپ دیگه)
تمام ویسکی رو خورد و ی ویسکی دیگه سفارش داد.
آرْپا:من هنوز ی لیوان رو تموم نکردم...اگه تموم کنم و یکی دیگه بخورم مست میشم،این چجوری تو مأموریت میتونه بخوره؟
لولا:آرْپا...دو دقیقه دیگه برو سمت سرویس بهداشتی زنونه...طبقه پایین.
آرْپا:باشه.
لیوانشو تا ته خورد و رفت.
جما دید که آرْپا رفت طبقه پایین..
جما:پس قراره بازی شروع بشه.(خوردن تمام ویسکی)
.
.
.

Centipede 🩸Where stories live. Discover now