«پارت سی و‌سوم»

4 1 2
                                    

<پارت سی و سوم>
"نویسنده"

آرپا به در دستشویی تکیه داده بود و جما هم بهش چسبیده بود و گوششو چسبونده بود به در تا ببینه رفتن یا نه...
دستشویی خیلی کوچیک بود
وقتی مطمئن شد که رفتن..گوششو از در جدا کرد و به صورت آرپا نگاه کرد.حتی چشماش تو اون تاریکی برق میزد.
جما:رفتن...بریم؟
از آرپا جوابی نگرفت و حتی آرپا تو چشماش نگاه نمی‌کرد.
ضربان قلب آرپا رو خوب میتونست حس کنه که کم مونده قلبش منفجر بشه.
وقتی رد نگاه آرپا رو گرفت دید به لباش خیره شده.
برای همین....
آروم آروم لباشو نزدیک لبای آرپا کرد.
جما:مستی؟
آرپا:نه.
جما:چندتا پیک خوردی؟
آرپا:یکی و نصف.
جما:الان کجاییم؟
آرپا:....دستشویی.
آرپا تند تند نفس می‌کشید و این همه نزدیکی و داغی بدنش براش عجیب بود.جما یکم دیگه نزدیک تر شد.
جما:کی الان جلوت وایستاده؟
آرپا:ج...جما.
وقتی جما اسمشو شنید لباشو روی لبای آرپا گذاشت...برای چند ثانیه لباش هیچ تکونی نخوردن.
...
شروع کرد به بوسیدن آرپا.لبای کوچیک نرمی داشت.
لبای آرپا بسته بود و هیچ تکونی نمی‌خورد...جما ی ذره از چشماشو باز کرد دید چشمای آرپا بسته ست و با لذت داشت همه چیز رو حس می‌کرد.
جما با زبونش کاری کرد تا آرپا یکم دهنشو باز کنه وقتی یکم باز کرد جما کل زبونشو  داخل دهن آرپا کرد و با زبونش تک تک جاهای دهنشو مزه می‌کرد و میک های محکمی به لبای آرپا میزد.
از لبای آرپا سیر نمیشد و دوست داشت این ادامه داشته باشه.
جما با دوتا دستاش کمر باریک آرپا رو گرفت و بیشتر به خودش چسبوند و ایندفعه آرپا هم همراهیش می‌کرد.
این واقعا برای جما عجبیب بود.
آرپا بیشتر می خواست و بیشتر حمله می‌کرد.دستاشو انداخت دور گردن جما و جما رو بیشتر به خودش میچسبوند تا بیشتر لباشو داشته باشه  و...
لولا:ب..بچه ها..ها ارتباط قط..قطع شده؟ صدای منو دارید؟
وقتی صدای لولا رو شنیدن ،آرپا سریع از جما جدا شد و هولش داد.
دوتاشون نفس نفس میزدن..اما ی چیز تو آرپا عجیب بود،
اون با نگاه پر از خشم به جما نگاه می‌کرد و جما دلیل انقد خشم رو نمی‌دونست.
آرپا سریع در و باز کرد و دید که اونا ساکتن و صدای دوش حموم میاد...
آرپا:لولا...لولا...صدامو میشنوی.؟
لولا:خیلی ضعیفه...از....از....بیا...ن بیرون...با دیگار.....کنا...ررر...باره.
آرپا سریع رفت بیرون و جما هم تصمیم گرفت باهم نرن.
وقتی از بار  رفتن بیرون دوتاشون سوار ون شدن و رفتن سمت کاخ و آرپا عقب نشسته بود و داشت رژ لب پخش شدش رو پاک می‌کرد..اما جما پاک نکرد و داشت مزه می‌کرد تا دوباره طعم لبای آرپا رو بچشه.
.
.
...

Centipede 🩸Where stories live. Discover now