«پارت بیست و یکم»

8 1 4
                                    

*پارت بیست و یکم*

«رونا»

آه،خدا چقدر خستم.
خودمو انداختم رو مبل و دکمه اول و دوم پیرهن مشکیمو باز کردم و سرمو به پشتی مبل تکیه دادم و چشمامو بستم.

کارولین:شیر عسل داغ؟!
چشمامو باز کردم و سرمو آوردم بالا.ماگ سفید رو گرفته بود جلوم.
لبخند زدم و ازش گرفتم.

خودش نشست کنارم  و بهم نگاه کرد.
ماگ رو تو دستام میچرخوندم.
کارولین:چیشد؟
من:می خواستی چی بشه....هیچی.قبولش کردن...یعنی باید قبول کنن.
کارولین:قراره چی بشه؟
من:بازی شروع میشه و امیدوارم مثل مَتیو نشه.

بعد به روبه رو خیره شدم.
کارولین دستشو روی رانم گذاشت.
کارولین:خودتو خسته نکن،یکم استراحت کن.
بهش نگاه کردم.

من:چیزی رو میگی که من اصلا انجامش ندادم،بعدشم....دیگه نه فقط برای من...برای شماهم استراحتی وجود نداره.

خودشو نزدیک کرد و سینه های خوشگل و سفیدش  و به بازوم زد و جمع شد و خط سینش بیشتر شد.
چونشو گذاشت رو شونم و کیوت بهم نگاه کرد.
بینیش خورد به بینیم و دستشو آروم آروم آورد بالای رانم.
به چشماش نگاه نمیکردم.....میدونستم اگه نگاه کنم.....نمیتونم تو چشماش دیگه نگاه نکنم و خودمو نمیتونم کنترل کنم و به لباس و چونش خیره شدم.
خواست سرشو تکون بده که صورتمو بردم سمت دیگه و از شیر عسل خوردم.
دوتا دستاشو دور بازوم حلقه کرد و اونم به روبه رو خیره شد،مثل من.

لولا:رونا.....سلام کارولین.
کارولین:های.
لولا نشست مبل کناریم و چندتا پرونده گذاشت رو میز.
لولا:کدوم مأموریت؟
من:اونایی که ضروریه رو بذار سمت چپ.

از پنج تا پرونده سه تا رو گذاشت سمت چپ.
من:توضیح بده.
لولا به یکی اشاره کرد.
لولا:این پرونده آقای چان هست.
کارولین ازم جدا شد و رفت گوشه مبل نشست.
لولا:فعلا این ضروری تر از اون دوتایه دیگست.

من:همون کره اییه؟
لولا:اره.
من:دخترش؟
لولا:تو منطقه 204C تو یک بار کار میکنه.
کارولین:اونجا پائین شهره،اونجا چیکار میکنه؟
من:میخواستی چیکار کنه...تن فروشی.
لولا:و قراره رِبِکا برای معامله بره اونجا.
من:معامله آدم.....و دربرابر چی؟
لولا:بچه.
من:و ممکنه تو اون بازی که تِریاد گرفته دخالت کرده.
لولا:و اطلاعات مورد نیاز رو گرفته و به پدرش داده.
من:و میشه گفت جاسوس تِریاده که هنوز نفوذ نکرده.
لولا:یک نفوذ سطحی توی بار رئیس که اون چان هم مدیر اونجاست.
من:و جایی که بیشتر معامله های آدم ربایی رو اونجا انجام میدیم.

کارولین:چرا بچه؟
لولا:هممون خوب میدونیم که بچه ها اعضای بدن سالم تری دارن،پس،فِین گفت ایندفعه بهتره بچه باشه.تا رییس باند مافیایی برزیل اوکی باشه و اسلحه بده.
من:قشنگ داریم بگا میریم،ضعیف و کوچیک میکنیم خودمونو.
کارولین:باید فعلا اینکار رو بکنیم.
لولا:درسته.
کارولین:و اگه تو اون باری که دخترش کار میکنه ،معامله میکنه..
لولا:آدم ها و بچه های که معامله میشن رو اون انتخاب میکنه و به پدرش میگه.و ما فقط داریم یک فرضیه میگیم که شاید اون جاسوس تِریاد باشه.
من:اگه با توجه به گفته های کارولین و توام بگیم...میشه گفت بیشتر اطلاعات و خبر ها رو داره کع بارهای قبلیمونم رسیده به فیلیپین یا نه...چون چان میگفت که رسیده و همینطور فِین.
لولا:درسته.

من:پس همینو بده که بدم به جما ،یعنی پرونده مربوطه رو قبلا دادم بهش تا اطلاعات چان رو مطالعه کنه...و از فردا شب میره.
لولا:و فردا شب هم معامله دارن.

من:خوبه............
.
.
.
.

Centipede 🩸Where stories live. Discover now