«پارت پنجم»

9 1 2
                                    

*پارت پنجم*

نشستم و اونم نشست.
چند ثانیه سکوت کرد و بعد ماسکشو دراوررد.

Wow....چه قیافه سرد و جدی و همینطور جذاب.
رونا:من رونا گومز هستم،معاون رئیس یعنی آقای گابریل ماقسو.

من:آشناست.
شریک آقای مَتیو بودن.
من:درسته.
(مَتیو گارسیا،رئیس باند بود که تِریاد کشتش و همینطور رئیس من)

رونا:از اونجایی که قراره جاسوس شخصی رئیس بشی باید بهت اعتماد کرد.
من:امممم.
رونا:امشب ساعت ۱:۰۰ بهت یک مأموریت میدیم و تو باید تا قبل اینکه هوا روشن بشه تمومش کنی.اگه موفق شدی که اوکی اما اگه نشدی...خودت بهتر میدونی.

من:اره و شما دوباره یادآوری کردین.

(رونا:اون دختر زرنگیه)
من:حالا چه مأموریتی؟

رونا از داخل کشوی میز سه تا پرونده مشکی دراورد و گذاشت جلوم.
رونا:الان میری اتاقت و خوب مطالعه میکنی.

من:سه نفر؟
رونا با پوزخند:زیاده؟
من:نه فک کردم ۵ تا باشن،به هر حال،اوکی مطالعه میکنم.

پوزخندش محو شد و در باز شد و یکی از اون آدما اومد داخل.
رونا:امشب با یکی میری اونجا ،ساعت ۱:۰۰ و بذار یک خلاصه از مأموریتت بگم...یکی رو میکشی..دوتا رو میاری....البته جایی که میبری.دنبالش برو تا اتاقتو نشون بده و وقتی به محل سوم رفتی باید تا آخر بمونی...خودت بری متوجه میشی.
رونا بلند شد و روبه اون آدم کرد.
رونا:اتاقشو نشون بده.
اون رفت بیرون و منم دنبال اون آدمه رفتم.

چقدر پیچ در پیچه.
رسیدیم به اتاقم و در رو برام باز کرد،بدک نبود.
تِم مشکی و با یکم سفید و طلایی و دیدم غذام تو اتاقه.
اون آدم رفت و در رو بست.

پرونده ها رو انداختم رو تخت و نگاه کلی به اتاق انداختم.
بازم خوبه....رفتم سمت غذا ها و شروع کردم به خوردن .

خیلی گرسنم بود.
یک نگا به ساعت کردم ۲۳:۰۰

دیشب همین موقع بود که اومدن دنبالم و الان همین ساعت اینجام.
خیلی گیجم.
گابریل کِی با مَتیو ملاقات داشت؟
قبل اینکه تِریاد بیاد سراغ مَتیو پس...اون موقع بوده...

.

.
.

Centipede 🩸Where stories live. Discover now