5• در ذهن من

2.1K 211 6
                                    

داستان از نگاه هری:

وقتی پیاده اش کردم می خواستم دنبالش بدوم. بهش بگم از کنار زدن من دست برداره و بزاره باهاش دوست بشم.

من فقط این احساس رو با اون دارم. اون متفاوته. اگه بخوابم صادق باشیم من میدونم چرا اون منو کنار میزنه. منظورم اینه که من فقط باهاش سکس کردم و اون درست میگه این فقط یه رابطه ی یه شبه است و من بهشون عادت دارم ولی نمیدونم چرا دارم تلاش می کنم تا اونو بیشتر ببینم.

واسه چی بهم نمیگه چرا اون اون شکلیه؟ باید یه دلیلی داشته باشه؟ هیچ کس نمی تونه از خواب بیدار شه و فکر کنه اون شب با یکی بخوابه ، میتونه؟ منظورم اینه که اونا باید یه دلیلی داشته باشن ، درسته؟

تو ماشینم منتظر موندم تا اون بره داخل و امیدوار بودم برگرده بیرون و بگه می خواد دوباره منو ببینه ولی میدونم این هرگز اتفاق نمی افته.

کم کم داشتم می رفتم که صدای داد شنیدم. اون بلند و می تونم بگم نزدیک بود. به اطراف نگاه کردم و دیدم هیچ کس نیست. یه دفعه چشمام به سمت خونه اونا رفت.

الکسیس داشت داد میزد. با مادر و پدرش؟ چرا؟ چرا اونا انقدر عصبانی شدن که اون شب نرفته خونه؟ نه این نمی تونه باشه. الکسیس گفت تقریبا هر شب این کارو انجام میده. اونا باید عادت کرده باشن. این بده و قطعا درست نیست. به این عادت کنی که دخترت هر شب بره بیرون و مست کنه و رابطه داشته باشه. هیچ کس نمی تونه به این عادت کنه.

چیزی که باعث تعجبم شد اینه که چه مدته که اون این کار ها رو می کنه؟

من همون جا نشسته بودم و تو افکارم غرق شده بودم و تلاش می کردم بشنوم چی میگن. ولی اونقدر نتونستم چیزی بشنوم. فقط صداهاشون کلماتی رو داد میزدن که سر در نمی آوردم. ( یعنی کلا نمی فهمید چی میگن ).

بعد یه مدت شنیدم داد زدن ها قطع شد. فهمیدم واسه یه مدت زمانیه که بیرونم و باید برم. پس من ماشینم رو روشن کردم و به سمت خونه رانندگی کردم.

چرا نمی تونم اونو از ذهنم بیرون کنم؟ این طوریه که انگار همیشه اون جا بوده. نمی تونم از فکر کردن بهش دست بردارم. روی تختم نشستم و تلوزیون رو روشن کردم ولی اون هیچ استفاده ای نداشت فقط می خواستم نگاش کنم. من مشغول فکر کردن به اون بودم.

طوری که موهای بلند قهوه ایش به طرز عالی روی صورتش می افتن. طوری که خیلی کم آرایش کرده بود ولی بازم خوشگل بود. طوری که خمیدگی های بدنش توی هر لباسی هات و عالی دیده میشن.

لازم نیست تلاش کنه و عالی دیده میشه. پس چرا یه آدم عالی و خوشگلی مثل اون باید یه همچین زندگی کثیفی داشته باشه؟ منظورم اینه که اون سیگار میکشه و حدس میزنم هر شب مشروب می خوره و سکس می کنه.

این باید یه دلیلی داشته باشه. و چرا اون سر مادر و پدرش داد میزنه و باهاشون بحث می کنه؟ اونا همیشه این کارو میکنن؟ یا فقط امشب بود؟

چرا من انقدر بهش اهمیت میدم؟ چرا می خوام هر جزییات کوچیکی رو راجبش بدونم؟ واقعا من قبلا بعد از یه رابطه همچین احساسی نداشتم ، پس چرا الآن دارم ، با اون؟

💔💔💔
سلام خواننده های عزیز.
این قسمت چطور بود؟
میدونم کم بود ولی دیگه دست من نیست کار نویسنده است
به تظرتون هری برمیگرده دنبال دختره؟
Please vot and comment
Love you all❤️
Bahar😉

Fix You  | CompleteWhere stories live. Discover now