45• قرار. پايان

1.8K 178 65
                                    

داستان از نگاه الکسیس:

وقتی صدای در زدن رو شنیدم درو باز کردم و هری رو دیدم که دو صورتش یه رد قرمز بود.

"وای خدا چی شده؟" من پرسیدم وقتی کشیدمش تو و گونه اش رو بررسی کردم. اون ریز خندید.

"وقتی به مدی گفتم بهم سیلی زد." اون گفت و من بهش اخم کردم.

"نگران نباش. من خوبم. یکم دد میکنه ولی خوبم." اون گفت و من گونه ی آسیب دیده اش رو دوباره و دوباره بوسیدم.

"بهتر شد؟"بهش لبخند زدم.

"بهتر شد. هرچقدر هم که من دوست داشته باشم تو رو تو تاپم ببینم ولی باید بری لباساتو عوض کنی." اون گفت و این زمانی بود که متوجه شدم اون لباساشو عوض کرده و لباسای شیک تری پوشیده.

"چرا؟" گیج پرسیدم.

"الکسیس با من قرار میزاری؟"اون پرسید و من گنده لبخند زدم.

"بله" من گفتم و بوسیدمش قبل از اینکه بدوم برم لباسامو عوض کنم.

دوش گرفتم و بعد موهامو فر کردم. دامن مشکیم رو پوشیدم با تاپ چین دارم. آل استار مشکیمو که با همه چی می پوشم پوشیدم و بعد یکم هم آرایش کردم. رفتم توی هال که هری نشسته بود.

"آماده ای؟" پرسیدم و هری بلند شد.

"خوشگل شدی"اون گفت وقتی دستمو گرفت و منو تا ماشینش برد.

هری بهم نمی گفت کجا داریم میریم ولی هرچی بیشتر می رفتیم من بیشتر گیج می شدم. خیلی سریع ما رسیدیم وسط ناکجا آباد. یه دشت.

"ما کجاییم؟" من پرسیدم وقتی هری کمک کرد از ماشین پیاده شم.

"همین پایینه" اون گفت و منو به سمت پایین دشت برد و بعد یه دریاچه خوشگل معلوم شد. یه پتوی پیک نیک اون جا بود با غذا و شمع.

"وای این فوق العاده است" من گفتم وقتی نشستیم.

"خوشت میاد؟" اون گفت و من بوسیدمش.

"عاشقشم." بهم لبخند زد.

تمام شب رو ما فقط حرف زدیم و خندیدیم وقتی می خوردیم. هری یه دونه انگور انداخت بالا و سعی کرد با دهنش بگیردش ولی نتونست ولی ما بهش خندیدیم. ولی الان ما فقط دراز کشیدیم و ستاره هارو نگاه میکنیم که تو آسمون ظاهر میشن. هری کاملا باز رو کمرش خوابیده بود و من سرم رو سینش بودو بالا رو نگاه می کردم.بازوهای هری هم دور شونه هام بودن.

"الکسیس؟" هری بعد از یه لحظه سکوت گفت.

"بله؟" گفتم و بهش نگاه کردم.

"بالاخره دوست دخترم میشی؟" اون پرسید و من بهش یه لبخند بزرگ زدم وقتی اونم بهم لبخند زد.

"البته که میشم هری" گفتم و نیم خیز شدم و همدیگه رو بوسیدیم.

ما بالاخره همدیگه رو داریم. من اونو دارم و اونم منو داره. دیگه هیچی نمیتونه مارو متوقف کنه.

_______________________

تموم شد😁
رای و نظر یادتون نره ... قسمت آخره ببینم چه می کنین

Fix You  | CompleteWhere stories live. Discover now