خلاصه

4.8K 344 42
                                    


هیچکس نمیدونه تودل یه پسره ساده روستایی چی میگذره؟

یه پسری که با هزار امید بورسیه کمریج لندن رو گرفت و همه چیز خراب شد.

قرار بود همه چیز خوب پیش بره تااینکه یک پسر اذیتش میکنه.

قرارنبود گی باشه!
قرارنبود اذیت بشه!
قرارنبود متنفربشه!
قرارنبود ساده باشه!

«اینا همه قراربودن و تو تک تک لحظه‌خا یکی از این قرارها بهم خورد و سرنوشتمون رو به هم گره زد»

«کاش یه گره ساده نبود واسه اولین باره که دلم میخواد این گره کور نباشه»

«دوست دارم خنجر زرمن»
«دوستت دارم لنگر کشتی من»

مکالمه‌های شیرینشون به گوش میرسه.یه فرشته عاشق که توی زندگیش چیزی جزاونو نمیخواد و یه شیطان که چیزی جز بازی دادنه اون تو زندگیش نمیخواد.

The Game Is On(L.S)Where stories live. Discover now