×26×

1.6K 228 154
                                    

Louis


دوباره توی تخت زلزله شد. پس لرزه هایی که تمومی نداشت. صداها و زمزمه‌های نامفهومی که تمومی نداشت!
چشمام رو به زحمت باز میکنم و از لای پرده‌های تاری که جلوی دیدم رو گرفته بودن ،سرم رو از روی بالش بلند میکنم.با خستگی بدنمو برمیگردونم و صورت هری رو در سایه روشن اتاق نگاه میکنم.
درست حدس زدم!داشت کابوس میدید!این دومین باره که من رو از کابوس هاش می ترسونه ولی دفعه اولی که بیدارش کردم با صورت و لحن پرخاشگریش مواجه شدم!

ولی بهرحال، نمیتونم راحت بخوابم و ببینم که توی خواب عذاب میکشه!
نفس عمیقی میکشم و دستم رو روی شونه لختش چندبار تکون میدم. با صدای گرفته‌ی صبحگاهیم صداش میزنم

_هری؟

همون لحظه‌ای که‌زیرلب اسمم رو با کلمه‌هایی که به سختی از بین لبهای بسته‌اش خارج شدند،گفت و از ترکیب صدا و تماس دستهام با تصویری که حتی نمیتونستم پشت چشم های بسته‌اش که میدید و شاید با خیسی موهاش وحشتناک ترین تصویر درهم و برهم زندگی‌اش خلق شده بودند که میدید،کنم با لرزه‌ای ناگهانی از خواب پرید!

هری کف دستاش رو توی تشک تخت فرو کرد و از روی بالش سفید زیر سرش که حالا رد خیسی از عرقهاش گذاشته بود،بلند شد و به اطراف با کلافگی انگار که چیزی گم کرده بود،نگاه کرد!

هری سرش رو توی دستاش گرفت و زیرلب با خودش آروم شروع به نجوا کرد!
یکم خودم رو جلو کشیدم و روی بازوی لختش دستم رو بالا و پایین نوازش گونه،کردم.
هری سرش رو طرفم چرخوند و با چشمهایی غضبناک که بعداز لحظه‌ی نفسگیری که گذروند، بهم نگاه کرد!

بخاطر نگاه‌های خیره در عین حال ترسناک هری،دستمو از روی بازوش برداشتم و پشت گردنم بردم تا الکی گردنم رو ماساژ بدم!لبم رو گزیدم و از هری به همون اندازه که نزدیک شده بودم،فاصله گرفتم و به رگه‌های آفتاب روی زمین نگاه کردم!

هری نفس عمیقی کشید و با آرامش خاصی که چاشنی صدای نخراشیده‌اش شده بود،گفت

ه_ می‌شه توی چشمام خیره بشی و پلک نزنی؟

با تعجب رد نگاهم رو از موکت‌های روی زمین گرفتم و به هری که چشمهاش رو میدوزدید قبل از اینکه حرفی بزنم،ثابت کردم و پرسیدم

_چرا؟

هری مثل همیشه چال انداخت روی گونه‌اش و همینطور که به نقطه‌ای نامعلوم روی دیوار سفید خیره شده بود،گفت

ه_می‌خوام نگاهت یادم نره. می‌خوام یادم بمونه که نگاهت با من مهربون بود

لبخند نصف و نیمه‌ای زدم و به چشمهاش مستقیم زل زدم.هری انگار که میخواست از ته چشمهام چیزی کشف کنه دقیق‌تر از من به چشمام خیره شد!
یک طرف گونه‌اش رو بالا فرستاد و چشماش رو بست.سرش رو روی بالش رها کرد و دستمو کشید.سرم رو روی سینه‌اش تنظیم کرد و دست راستش رو روی کمرم گذاشت و باصدای ضعیفی زیر لفظی گفت

The Game Is On(L.S)Where stories live. Discover now