دارم دیوونه میشم دارم دیوونه میشم
راست گفت من آوردمش تو خونه
چطور ممکنع
من دارم دیوونه میشم؟
دستم و کردم تو موهامو کشیدمشون
من نمیتونم فکر کنم
یه موسیقی گذاشتم و سیگارو و با اون شیشه ای که میدونید آوردم و به ساعت نگاه کردم هه ساعت هفت صبه از دیروز بعد اون قضیه دیگه نخوابیدم پشت لبم و پلکام عرق کرده
و دستام دارن میلرزن من حتما خواب دیدم حتمااا خواب دیدم نه نمیتونه واقعیت نیست
من دارم نابود میشم این چه وضعشه
با فرو کردن سره شیشه تو حلقم صدای مغزم و خفه کردم
مزه شدید تلخش گلومو سوزوند
گوشیم رفت رو ویبره برش داشتم بازم نایل بود:جواب بده همه ما نگرانیم
بعدم گوشیم زنگ خورد این بار جواب دادم :هااااا
زین گوش کن ببین پسر چته مستی؟
اتفاقی افتاده؟
نه نایلر
پس چته احمق توی کله فاکی جواب نمیدی چرا پس
نایل میخوام یه مدت برم عمارت
چیییی
تو که میگفتی هیچوقت نمیری چی شده چه بلایی سرت اومده پسر ؟
فقط میخوام یه مدت دور باشم
اوکی
بعد تلاوت کردن یه سری کسشر قط کردم و یه سیگار روشن کردم
پووووووف
این تصمیمو یدفه گرفتم که برم
اره پس میرمچشامو باز کردم من کی خوابم برد برگشتم رو پهلوی راستم که یه دختر صاف جلو چشم نشسته بود
شروع کردم به داد زدن توووو کی هستییییی؟؟؟؟
مگان
مغزم یدفه شروع کرد به پردازش و همه چی یادم اومد رومو ازش برگردوندم که دستش و کشید زیر چشم
که سریع مچ دستشو گرفتم تو دستم و فضار دادم
دیگهههه بههههه منننننن دست نزن
سرشو تند تند تکون داد و گفت :زیر چشمات گود افتاده
به مچش نگاه کرد و گفت ببخشید نمیخواستم بهت دست بزنم هواسم نبود
مچش ول کردم که با دستش شروع کرد مچشو مالیدن دور مچش خط قرمزی بود
که مطمئنم از سره اینه که مچشو زیاد فشار دادم بهش گفتم :هی من نمیخواستم
دستشو آورد بالا و با لبخندی که بیشتر شبیه گریه بود گفت:اشکال نداره تقصیر تو نیست
به لباساش نگاه کردم همونا بود که دیروز بهش دادم
بلند شد و رفت سمت در
سریع دویدم سمتش
کجا میری
خیلی بهت زحمت دادم نمیخوام بمونم متاسفم
خدافظ
رفت و درو باز کرد و خواست پاشو بذاره بیرون که بازوشو کشیدم همین باعث شد اول پرت شه تو بغل من بعدم بیوفته رو زمین
رفتم جلوش زانو زدم من نمیخواستم بیوفته از خودم متنفرم هی من نمیخواستم که بیوفتی
نه نه اشکالی نداره خودم تعادلم و از دست دادم
لعنتیییی اون چقد مظلومه از خودم متنفرم که ازیتش کردم
ببین نمیخوای راجبه چیزی که دیروز دیدم یه توضیحی بدی؟
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ببخشید بچه ها خودمم بحال مظلومیت مگان میسوزه ولی نگران نباشید اینجوری نمیمونه
YOU ARE READING
Fox(zaynmalik)
Fanfictionساعت نزدیکه سه نصفه شبه دارم از سر درد میمیرم اوه بهتره هر چه زودتر این کوکائنارو از رو میز جم کنم و یه قرص بخورم از جام بلند شدم تا برم سمت یخچال اما با صدای ناله ضعیفی متوقف شدم حتما اثر توهم ماشروم و کوکه توهم زدم سرمو تکون دادم و به راهم ادامه...