از حموم بیرون اومدم و از توی کمد کنار حموم حوله کوتاه لیمویی بیرون آوردم
و اونو دور خودم بستم
ته مونده شامپاین از توی شیشه ی بلندش سر کشیدم و شیشه خالی و بی آبشو روی میز توالت گذاشتم
حالا وقتش بود که راز اون دوتا چمدون بزرگ و کشف کنم
بی توجه به خیس بودن بدنم روی پارکتا نشستم و
و یکی از چمدونا رو با هزار بدبختی روی زمین گذاشتم چون واقعا سنگین بودن وقتی بازش کردم با انبوه لباسای خودم رو به رو شدم و صد کیلو لوازم آرایش و لنزای رنگی مختلف
من این لوازم آرایشارو نداشتم اما نمیدونم قرارهای چند وخت اینجا بمونیم که زین انقد لباس آورده و لوازم آرایشم و آورده
شروع کردم تمام لباسارو به چوب لباسی زدم و گذاشتم توی کمد و لباسهای راحتی و خونگی همه رو توی کشو گذاشتم
حالا وقتش بود که اون یکی چمدون و باز کنم اون لعنتی انقد از قبلی بزرگ تر و سنگین تر بود که اگه یکم بیشتر زور میزدم مطمئن بودم همین جا دستشویی میکردم
ولی بالاخره تونستم و زیپشو باز کردم
ولی
وای خدا فاااک زین
اوه زین
تند تند پیراهنای کوتاه خوشگل و میگرفتم تو دستمو و نگاه میکردم اونا فوق العاده بودن
با اون کفشای عالی باور نکردنی
هر چی اون تو بود واقعا تمام لباسا همه مخصوص ساحل خونه و بیرون و کلاب بودن
وقتی تموم لباسارو بیرون آوردم یه ساک بزرگ معلوم شد
با کنج کاوی زیپشو باز کردم و چشام درشت تر از این نمیتونست باشه صد دست شایدم بیشتر ست بیکینی اونجا بود که همشون محشر بودن
و همین طور لباس خوابای وقیحانه تور توری
مشکی و قرمز
سفید
وای اونا هم قشنگ بودن هم از حرص داشتم میمردم که زین به چه چیزاییم فک نکرده
اونا همشون سکسی بودن و یه جورایی رو مخ
وقتی همه لباسامو توی کمد با هزار بدبختی جا دادم
نتونستم جلوی وسوسه پوشیدن یه دست از اون بیکینی هارو از سرم بیرون کنم
و یه ست ساتن خیلی قشنگ لطیف بیرون کشیدم و پوشیدم
لعنتی اونا کاملا فیت تنم بودن و سایزم البته نمیتونم انتظارشو نداشته باشم زین بار ها و بار ها منو کاملا عریان دیده
از توی کمد یه پیراهن سفید با بندای نازک آزاد که روی شونه هام قرار میگرفت انتخاب کردم
که تا روی زانو هام بود و روش پر از عکسای لیموترشای قاچ خورده و درسته بود
و موهام و شونه کردم و
خیلی یدفه ای تصمیم گرفتم که از رژ قرمزی که روی میز آرایش گذاشته بودم استفاده کنم
اون و خیلی مرتب روی لبام کشیدم و بی خیال و شنگول از اتاق رفتم بیرون
و از پله ها رفتم پایین
حواسم نبود که من اصلا پایین و ندیده بودم اینجا خیلی قشنگ تر از بالا بود
تابلو بزرگی روی دیوار بود که عکس سه زن کاملا عریان روش بود که یکیشون لباش روی نوک سینه یکی دیگشون بود تابلو و عکسش که به صورت کلاسیک بود خیلی جالب و سکسی بود توی عکس اونا با دستاشون سعی کرده بودن خودشون و بپوشونن
به کار چوبی که باحال کنار مبلا بود نگاه کردم و در آخر از پله ها بالا رفتم تا به آشپز خونه رسیدم
دره یخچال و باز کردم و اونجا هیچی نبود با بی حالی دره یخچال و بهم کوبیدم و تک تک کابینتا رو چک کردم اما بازم چیزی پیدا نکردم برگشتم و به زین که طبق معمول با بالا تنه ی لخت به ستون کنار آشپز خونه تکیه داد بود نگاه کردم
زین:عزیزم متاسفم وخت نکردم که واسه خونه خرید کنم فعلا بیا باهم یه فیلم ببینیم بعد
شب میریم و خرید میکنیم و جلو تر اومد و دستمو کشید و منو روی کاناپه جلوی تلوزیون شصت اینچ بزرگ نشوند
و روشنش کرد
کانالی آورد که یه فیلم داشت نشون میداد
زین:باید فیلم باحالی باشه چند وخت پیش تبلیغشو برای سینماها دیدم baby driver
راستش منم مشتاق شدم که فیلم و ببینم پس به کاناپه تکیه دادم
فیلم تموم شد فیلم هیجانی و خیلی قشنگی بود
زین یه شکلات جلوی دهنم گرفت :لاو اینو بخور
میترسم ضعف کنی
وقتی داشتم شکلات و از لای انگشتاش با لبام میگرفتم لبام به سر انگشتای زبرش برخورد کرد
زین موهامو که هنوزم نم دار بودن از روی شونه هام کنار زد و دماغشو روی پوستم کشید
و با انگشتاش بند روی شونه هامو سر داد رو بازوهام
و قبل از اینکه نرمه ی گوشم و گاز بگیره گفت:از هدیه هام خوشت اومد ؟
این پیراهن خیلی بهت میاد دختر کوچولوم
و سرشو بیشتر توی گردنم فرو کرد
من دیگه داشتم طاقتم و از دست میدادم
من بیشتر از هر قسمتی روی این کردن لعنتی حساسم
زین:تو بوی یاسمن و نیلوفر آبی میدی
و پوستم و بوسید و روش زبون کشید
لعنتی با این کاراش انگار داشتم از درون یخ میزدم
ولی از بیرون داغ تر از همیشه بودم
ناخودآگاه با گازی که از فرو رفتگی گلوم گرفت یه آه ریز کشیدم
که باعث شد زین با ذوق سرشو بالا بیاره وبهم خیره
بشه
زین :آره آره عزیزم خودتو بیرون بریز
ولی من حتی از کشیدن همون آن هم پشیمون بودم
واسه همین از جام بلند شدم و که برم ولی مچم و گرفت و کشید واسه همین تو بغلش پرت شدم و دستاش داشت هر لحظه خفم میکرد
همونجور بهم خیره شد و خیلی یدفه ای جوری که انتظار نداشتم رنگ چشاش از مهربونی به سردی تغییر کرد و گفت : برو حاضر شو میریم خرید
_____
اینم از این
VOCÊ ESTÁ LENDO
Fox(zaynmalik)
Fanficساعت نزدیکه سه نصفه شبه دارم از سر درد میمیرم اوه بهتره هر چه زودتر این کوکائنارو از رو میز جم کنم و یه قرص بخورم از جام بلند شدم تا برم سمت یخچال اما با صدای ناله ضعیفی متوقف شدم حتما اثر توهم ماشروم و کوکه توهم زدم سرمو تکون دادم و به راهم ادامه...