همش دارم فک میکنم کاش کاش واقعا اون روباه واقعیت داشت از موقعی که از خواب بلند شدم و تا الان که زیر دوشم و چشامو محکم بستم هم از شدت سر درد و هم بخاطر این که کف نره تو چشمم
سر دردم بخاطر مشروبه اه لعنتی
کارم که تموم شد
یه حوصله دوره کمرم بستم و اومدم بیرون
دستمو کشیدم لای موهام همیشه وقتی کلافم این کارو میکنم
پوف اصن میشه من یه روز هیچ دردی تو بدنم نباشه
و من هیچوقت کلافه نباشم
یه پوزخند زدم
آره وقتی که مردم البته اون موقعم بخاطر کارام بقول مامانم میرم جهنم اما من هیچ اعتقادی ندارم
به خودم اومدم خیلی وقته که با موهای خیس و حوصله دست به سینه به یه دیوار سفید ساده خیره شدم
اصن من تو این خونه لعنتی چیکار میکنم اراده کنم میتونم با اون ارث دنیارو بگردم اما من حتی یه خونه بزرگم ندارم
بیخیال چقد فک میکنی مرد تو یه پسر بد بی خیالی
که امروز میری اسکی آره با لیام میرم اسکی و تا آخر شب خوش میگذرونم
گوشیمو برداشتم و زنگ زدم و گفتم اونم بی چون و چرا قبول کرد
فاک من هنوز لختم؟
سریع رفتم سمت کمد و یه شلوار لی گشاد پاره دودی در آوردم پام کردم و بیخیال بالا تنم شدم
از اتاق رفتم بیرون صدای شکمم در اومده واقعا
رفتم سمت یخچال و یه مسکن خوردم و ساندویچ مونده دیشب و در آوردم و رفتم خودمو پرت کردم رو مبل و ساندویچ بدمزم و خوردم بعدم یه سیگار روشن کردم و مشغول کشیدنش شدم
نور خورشید از پنجره ها میتابید
و من با بیخیالی در حالی که به یه نقطه خیره شده بودم به سیگارم پوکای عمیق میزدم
همش احساس میکردم یه نفر داره نگام میکنه اما تا به اون سمت نگاه میکردم چیزی نبود
پس با خیال راحت از تو بار یه لیوان برداشتم و واسه خودم شامپاین ریختم و آره من از مزش خوشم میاد
صدای گوشیم در اومد گوشیو گرفتم دستم و بهش نگاه کردم این اسم روش خودنمایی میکرد : دیک خور ماهر
اصلا یادم نمیاد کی بود
اومدم بیخیال شم اما یه حسی قلقلکم داد تا جواب بدم
جواب دادم
جانم
یه صدای حال بهم زن نازک گفت:هی بیبی چرا انقد منو اون پشت منتظر گذاشتیداشت حالم بهم میخورد اما با این حال گفتم
سوری لاو
گوشیم سایلنت بوداوه عزیزم بگو اسممو بعدم یه فاک سکسیم بگو چون میخوام بیام پیشت
فااااک من حتی اسمشو یادم نمیاد
یه صدایی شنیدم
ویدااا
صداشو شنیدم
بله
واو چه شانسی
با بهتری حالت زمزمه کردم
ویدا تو بهترینی فاک وقتی دورم قرار میگیری
صدای نفس نفسشو شنیدم
ولی بعدش گفت
بعدا بهت زنگ میزنم بای بای بیبیم
و بوق بوق بوق
اه لعنت میخواستم امشبم ردیف باشه
بیخیال به آشپز خونه نگاه کردم که چشام چار تا شد
بچه روباه خوشکل سفید رو اوپن نشسته بود و داشت با چشاش انگار قورتم میداد
چیییییی بچه روباههههههه؟؟؟؟
یعنی توهم نزدم
یعنی یعنی
از جام بلند شدم که اومد بره
اما گفتم
کوچولوی خوشکل اگه دوست داری اون شکم کوچولوت که مطمئنم گشنس سیر بشه سره جات بمون و منتظر باش بهت غذا بدم
برگشت و بهم با تعجب نگاه کرد و همون جا موند
این یعنی گشنته؟
سرش و تکون داد
چیییییی
من خیلی احمقم زین مالیک داره با یه روباه حرف میزنه
سرمو تکون دادم و رفتم سمت یخچال یه استیک متوسط در آوردم و سرخش کردم با یه مقدار شیر و همه رو گذاشتم رو سینی جلوش گذاشتم
به سینی نگاه کرد و بعد به من انگار داشت میگفت مرسی
من قطعا دیوونه شدم دکتر کجاییییی
به اون برفی نگاه کردم که چقد تمیز غذا میخورد و از تعجب دستم و رو سرم گذاشتم ببینم شاخام کجاسدیگه بیخیال این فکرا شدم و بهش نگاه کردم
خجالت میکشم ولی میگم که اون روباه خیلی جذاب بود وقتی خوردنش تموم شد سینی و ظرفارو گذاشتم تو ظرف شویی
اومدم برم سمتش که داشت میومد فرار کنه که گرفتمش
همش تقلا میکرد و سعی میکرد فرار کنه
آروم زمزمه کردم
آروم باش میخوام زخمت و ببینم
یهو آروم آروم
شد خدایا یعنی اون میفهمه من چی میگم !؟
بردمش و گذاشتمش رو تخت
و باند دوره شکمش و باز کردم
زخمش خیلی بهتر شده بود
و یه گاز استریل برداشتم قبلش رو زخمش پماد زدم و بعدم گاز و گذاشتم روشم باند بستم
بهش که نگاه کردم چشاش گرم خواب بود لای پتو پیچیدمش و گذاشتمش رو تخت +++++++++++++++++++++++++
اینم بقیش میدونم دیر گذاشتم
YOU ARE READING
Fox(zaynmalik)
Fanfictionساعت نزدیکه سه نصفه شبه دارم از سر درد میمیرم اوه بهتره هر چه زودتر این کوکائنارو از رو میز جم کنم و یه قرص بخورم از جام بلند شدم تا برم سمت یخچال اما با صدای ناله ضعیفی متوقف شدم حتما اثر توهم ماشروم و کوکه توهم زدم سرمو تکون دادم و به راهم ادامه...