نمیدونم واقعا جطور ممکنه اما آره باورم نمیشه
شاید آرماندو خیلی از پدر فرد حساب میبرد یا هر چیز دیگه اما من الان جلوی فرد با لباسی خودش برام آورده بود نشستم و چند ساعتی هست که احساس میکنم ستون مهرم داره از جا در میاد
شاید فرد از قیافه داغون و کج و کلم فهمید چون به سرعت دست از کار کشید و
اون دستکشهای نازک و چرمشو در آورد
فرد:بانوی آتشین
خسته ای مگه نه؟
و بعد صدای خنده آرومش توی اتاق پیچید
من جوابشو ندادم و فقط محو برق سفید دندوناش شدم
وقتی به خودم اومدم که اون با لبخندش بهم نگاه میکرد
وقتی دید که منم تو چشماش نگاه میکنم جلوی پام زانو زد و دستای کوچیک منو توی دستای بزرگش
و همون طور نگام کرد حس میکنم برای گفتن چیزی مردد بود
من دستاشو فشار دادم و گفتم :بهم بگو
فرد:تو هیچوقت نمیخوای از اینجا بیای بیرون؟
تو هیچوقت نمیخوای از جوونیت استفاده کنی؟
و اینجا بود که من نمیدونستم جوابشو چی بدم
واقعا میگم
ولی بالاخره لبام از هم جدا شدن و کلمات جادو شده بیرون اومدن کلماتی که نمیخواستم هرگز به زبون بیارم
:معلومه که میخوام آرزومه
بقیه حرفا زده نشد چون که لبام توسط لبای فرد بسته شد
نتونستم جلوی خودمو بگیرم و منم همراهیش کردم
اما یدفه ای هولش دادم و نفس نفس زدم
توی این نفس نفس زدنا گفتم:ا.... این اشتباهه
من ... ما ... نمیتونیم با هم باشیم فرد
فرد:چرا نه؟
تو دوشیزه نیستی و فک نمیکنم کسی متوجه بشه
من:دقیقا مشکل اینجاس که من یه دوشیزم فرددد
و تو این لحظه چشمای لعنتی فرد براق تر از هر لحظه ای شد
فرد:چ...چیییی؟
من:من یه دوشیزم فرد
اوه پدر من نمیتونم خودمو در برابر فرد کنترل کنم
من چند صفحه ی دفتر خاطرات و جلو زدم و چشمام وابسته ی کلمات دفتر شدن:من نمیدونم چیکار کنم
من شیفته ی اونم اون موهای پرکلاغیش
من حقیقت و مینویسم پدر عزیزم من مینویسم که من با فردریک خوابیدم
اون شیرین ترین مرده
اون با من اونجوری هست که میخوام
اون مهربون نرینه دستاش به زیبایی منو لمس میکنن
من زیر فشار نرم انگشتاش میلرزم و
عاشقانه میپرستمش
من از آرماندو میترسم
من میترسم که اون لعنتی بلایی سره فرد بیاره
فرد نقاشی های زیادی از من میکشه با لباس های فوق العاده و زیبا با آرایش و با ساده ترین نحو
وقتی که یه جام پر از شرابه سرخ لای انگشتای دستمه و لباس زیر تنمه
و حتی اون یکبار خیلی زیاد ازم خواست و من یه ملافه سفید روی پایین تنم گذاشتم و اجازه دادم بالاتنم کاملا عریان باشه و با دستای فرد کشیده بشه
این جالبه که آتیش فرد در مورد من هرگز نمیخوابه
اون بهم میگه با زنای دیگه ای بوده
اما با هیچ کدوم انقد وحشی رفتار نمیکنه
بهم میگه حتی وقتی تو چشمای من خیره میشه شیفتم میشه
خدا میدونه وقتی من جلوش عریان بودم تا چه حد سرخ شدم و همین باعث شده که توی نقاشی گونه هام سرخ باشه فرد بهم میخنده
من از این میترسم که آرماندو جای کبودی ها و نشونه هایی رو که فرد رو بدنم میذاره ببینههر چی صفه های دفترچه زدم جلو هیچ خبری از هیچ نوشته ای نبود
_____
ازم متنفر نباشین
أنت تقرأ
Fox(zaynmalik)
أدب الهواةساعت نزدیکه سه نصفه شبه دارم از سر درد میمیرم اوه بهتره هر چه زودتر این کوکائنارو از رو میز جم کنم و یه قرص بخورم از جام بلند شدم تا برم سمت یخچال اما با صدای ناله ضعیفی متوقف شدم حتما اثر توهم ماشروم و کوکه توهم زدم سرمو تکون دادم و به راهم ادامه...