chapter35

74 9 10
                                    

مچ دستمو از بین انگشتای زین بیرون کشیدم و بدون اینکه به نگاه پرسش گرش اهمیت بدم خیلی زود از اون و نایل دور شدم به سمت میز بزرگی رفتم که انواع و اقسام نوشیدنی ها رو داشت جامیو گذاشتم و از یکی از شیشه های خوشکلی که کریستالی بود جام و پر کردم محتویات جام و یک نفس سر کشیدم و خواستم خنکیش مغزمم اروم و رها کنه اما بدتر شد چون تلخیه وحشتناکش به تمام دهنم رسوخ کرد و من نوشیدنی الکلیو تشخیص دادم من زیاد اهلش نبودم اما امشب بدنم جور دیگه این و میطلبید و جام پشت سر هم پر میشد و من زمانی به خودم اومدم که شیشه کریستالی نصف شده بود و من حتی نمیتونستم خوب ببینم

بهترین حس زندگی انرژی زیادی بهم وارد شده بود که باید یجوری خالیش میکردم
و قطعا تو این شرایط با رقص محیا بود

سوم شخص: جام خالی از دست مگ افتاد و هزاران تیکه شد اما کسی از میون جمعیت به صدا ذره توجهی نکرد مگ با اون زیبایی خاص که با مستی زیادش بیشترم شده بود
لباسو به دست و گرفت و به سمت جایگاه نوازنده ها رفت و بهشون گفت تا برای چند لحظه ای میکروفونی که اونجا بود و بهش قرض بدن
بعد از چند ثانیه صدای نازک مگ توی سالن پیچید و همه توجها به سمت اون برگشت و زین که با تعجب بهش خیره شده بود

مگ : دوستانی که امشب اینجا جمع شدین وقتشه که یه تکونی به خودتون بدین

و لحن صداش شل و به اندازه کافی نشون میداد تا چه حد مسته

مگ: از همینجا من از زین درخواست میکنم که با من برقصه و نه هم که نمیتونه بیاره
چند نفری دست زدن و ردی از هوس تو نگاه مردهایی دیده میشد
زین با چشمای وحشتناکش به مگ نزدیک شد و محکم و سریع دست مگ و کشید اما مگ اون و به سمت سالن کشید و گفت: یادت رفته عزیزم تو به یه رقص دعوت شدی باید اینو بپذیری فک نمیکنی با نپذرفتنش کار درستی نکردی؟
و زین نفس عمیقش و توی صورت مگ فوت کرد و به چشم های داغ و پر التهابش نگاه کرد که اون و زیبا تر کرده بود
دستش و نرم و اروم روی کمر عریان مگ قرار داد و پوست داغش و لمس کرد و تو گوش مگ گفت: فقط برای نیم ساعت ولت کردم و تو حالا ببین چیکار کردی
مگ اما اصلا نمیفهمید که اون چی میگه

مگ فقط بهش نگاه کرد و کمرشو تکون داد و زین و وادار به حرکت کرد
حرکتا نرم و آروم بود همونقدر رسمی و زیبا همونجوری که باید میبود و موسیقی هم به زیبایی به گوش میرسید اما خب همه اینا طاقت زین و کم کرده بود لباش و به گوش مگ چسبوند و : نمایش مسخرت و تموم کن تو به اتاقت برمیگردی عسلم

مگ هم زمزمه کرد : اگر میتونی مجبورم کن من هنوزم شام نخوردم

زین دیگه جوابشو نداد تا اینکه موسیقی تموم شد و همه به افتخار اونا دست زدن مگ پاشنه پاشو رو زمین کوبید و چند قدم عقب رفت و تعظیمی عمیق کرد و به چشمای پر شور داغش به زین نگاه کرد و نیشخندشو بهش تحویل داد
زین مچ مگ و اصیر کرد و اون جای اولش که در آغاز مهمونی بود نشوند و انگشتشو تهدید
وار جلوی صورت مگ تکون داد : اگر از جات جم بخوری اون وخت به فکر اون پایینات باش عزیزم
و پشتشو کرد و رفت
مگ چند لحظه سکوت کرد و بعد بلند خندید و با صدای بلند فک کرد : عوضی کوتوله
و بعد قامت زین و وقتی که میرفت تماشا کرد و با خودش فکر کرد واقعا اون کوتولس
اونقدر افکار مسخره تو ذهنش جمع شده بود که اصلا نمیدونست به کدوم فکر کنه

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 10, 2018 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Fox(zaynmalik)Where stories live. Discover now