مچ دستمو از بین انگشتای زین بیرون کشیدم و بدون اینکه به نگاه پرسش گرش اهمیت بدم خیلی زود از اون و نایل دور شدم به سمت میز بزرگی رفتم که انواع و اقسام نوشیدنی ها رو داشت جامیو گذاشتم و از یکی از شیشه های خوشکلی که کریستالی بود جام و پر کردم محتویات جام و یک نفس سر کشیدم و خواستم خنکیش مغزمم اروم و رها کنه اما بدتر شد چون تلخیه وحشتناکش به تمام دهنم رسوخ کرد و من نوشیدنی الکلیو تشخیص دادم من زیاد اهلش نبودم اما امشب بدنم جور دیگه این و میطلبید و جام پشت سر هم پر میشد و من زمانی به خودم اومدم که شیشه کریستالی نصف شده بود و من حتی نمیتونستم خوب ببینم
بهترین حس زندگی انرژی زیادی بهم وارد شده بود که باید یجوری خالیش میکردم
و قطعا تو این شرایط با رقص محیا بودسوم شخص: جام خالی از دست مگ افتاد و هزاران تیکه شد اما کسی از میون جمعیت به صدا ذره توجهی نکرد مگ با اون زیبایی خاص که با مستی زیادش بیشترم شده بود
لباسو به دست و گرفت و به سمت جایگاه نوازنده ها رفت و بهشون گفت تا برای چند لحظه ای میکروفونی که اونجا بود و بهش قرض بدن
بعد از چند ثانیه صدای نازک مگ توی سالن پیچید و همه توجها به سمت اون برگشت و زین که با تعجب بهش خیره شده بودمگ : دوستانی که امشب اینجا جمع شدین وقتشه که یه تکونی به خودتون بدین
و لحن صداش شل و به اندازه کافی نشون میداد تا چه حد مسته
مگ: از همینجا من از زین درخواست میکنم که با من برقصه و نه هم که نمیتونه بیاره
چند نفری دست زدن و ردی از هوس تو نگاه مردهایی دیده میشد
زین با چشمای وحشتناکش به مگ نزدیک شد و محکم و سریع دست مگ و کشید اما مگ اون و به سمت سالن کشید و گفت: یادت رفته عزیزم تو به یه رقص دعوت شدی باید اینو بپذیری فک نمیکنی با نپذرفتنش کار درستی نکردی؟
و زین نفس عمیقش و توی صورت مگ فوت کرد و به چشم های داغ و پر التهابش نگاه کرد که اون و زیبا تر کرده بود
دستش و نرم و اروم روی کمر عریان مگ قرار داد و پوست داغش و لمس کرد و تو گوش مگ گفت: فقط برای نیم ساعت ولت کردم و تو حالا ببین چیکار کردی
مگ اما اصلا نمیفهمید که اون چی میگهمگ فقط بهش نگاه کرد و کمرشو تکون داد و زین و وادار به حرکت کرد
حرکتا نرم و آروم بود همونقدر رسمی و زیبا همونجوری که باید میبود و موسیقی هم به زیبایی به گوش میرسید اما خب همه اینا طاقت زین و کم کرده بود لباش و به گوش مگ چسبوند و : نمایش مسخرت و تموم کن تو به اتاقت برمیگردی عسلممگ هم زمزمه کرد : اگر میتونی مجبورم کن من هنوزم شام نخوردم
زین دیگه جوابشو نداد تا اینکه موسیقی تموم شد و همه به افتخار اونا دست زدن مگ پاشنه پاشو رو زمین کوبید و چند قدم عقب رفت و تعظیمی عمیق کرد و به چشمای پر شور داغش به زین نگاه کرد و نیشخندشو بهش تحویل داد
زین مچ مگ و اصیر کرد و اون جای اولش که در آغاز مهمونی بود نشوند و انگشتشو تهدید
وار جلوی صورت مگ تکون داد : اگر از جات جم بخوری اون وخت به فکر اون پایینات باش عزیزم
و پشتشو کرد و رفت
مگ چند لحظه سکوت کرد و بعد بلند خندید و با صدای بلند فک کرد : عوضی کوتوله
و بعد قامت زین و وقتی که میرفت تماشا کرد و با خودش فکر کرد واقعا اون کوتولس
اونقدر افکار مسخره تو ذهنش جمع شده بود که اصلا نمیدونست به کدوم فکر کنه
YOU ARE READING
Fox(zaynmalik)
Fanfictionساعت نزدیکه سه نصفه شبه دارم از سر درد میمیرم اوه بهتره هر چه زودتر این کوکائنارو از رو میز جم کنم و یه قرص بخورم از جام بلند شدم تا برم سمت یخچال اما با صدای ناله ضعیفی متوقف شدم حتما اثر توهم ماشروم و کوکه توهم زدم سرمو تکون دادم و به راهم ادامه...