chapter28

88 8 2
                                    

شش ماه بعد
زین به نقطه مقابلش که دقیقا مشخص نبود کجای دیواره خیره شده بود
و اوه نمی‌خوام بگم که زین تو حالتی بود به حالت غیر ممکن
این که روی پیشونیش قطره های عرق معلوم بود
و از جاسیگاری لعنتی کنار دستشم بگم!
یا از شیشه های لعنتی اون ویسکی های قوی
توی حال این کاخ مدرن نشسته بود
بهتره بگم تعادلی نداشت که بلند شه
اون فقط کلمه ها تو ذهنش میچرخیدن
که اون یه ویرجین بود
یه ویرجین احمق زبون دراززز که باهاش اون کارو کرد
خودشو با وحشیانه ترین حالت ممکن به لای پای اون فشار داد بود و حالا مثه یه فاکر دائم الخمر ولو شده بود و از بوی گند عرق خودش داشت حالش بهم میخورد
مثه یه مرد عوضی
اوه نه مثلش نه
اون واقعا عوضی بود
اون حتی متوجه سنگینی نگاه نایل رو خودش نشد
ولی فقط صدای داد نایل و شنید که :هی مرد بلند شو خودتو جمع کن
شدی که حیوون احمق

اما اون هیچ کدوم از این حرفهای نایل و نشنید فقط نمی‌دونم با چه قدرتی بلند شد و یقه نایل و گرفت و تکونش داد مثل بقیه روزای این چند ماه اون دو تا کلمه تکراری از لای لبای بیچارش بیرون اومد :پیداششش کردین؟؟؟
نایل زبونشو روی لباش کشید و از گفتنش تفره رفت
نگاهش و از چشمای منتظر و دگرگون زین گرفت و از رو شونه زین به نقطه دیگه ای خیره شد و بازم با مکث دیگه گفت:نه
زین مشتش روی گونه نایل فرود آورد و باعث شد که اون روی زمین پرت بشه
زین روی سینه نایل نشسته و از موهای نایل سرشو بالا آورد
صورتش و نزدیک نزدیک نایل قرار داد و از لای دندونای کلید شدش غرید:مثه بقیه شبای دیگه لازم داری اون لعنتی و بهم نمیگی و فک کردی من احمقم یا چی؟
با حرکت نایل زین روی زمین پرت شد
نایل فرز تر از یه آدم مست بود پس بلند شد و لگدشو به پهلوی زین زد اون باعث شد  زین به خودش بپیچه
صدای بلند نایل تو گوشش بود
که می‌گفت :چرا دست از سر اون دختره هرزه برنمیداری هاااان؟
من دیگه کمکی نمیکنم
نایل دور شد و بعدم صدای کوبیده شدن در اومد
زین که روی زمین افتاده
بود با چشمای خمار نیمه بازش به طرح‌های چوب روی پارکت خیره موند و قبل از این که کامل از حال بره زمزمش و حتی خودشم نشنید:من پیداش میکنم

زین به ریشای کوتاه شدش و پیراهن مردونه مشکی رنگ گشادش و کت چرم و کتونیای چرمش توی آینه اتاق مگ نگاهی انداخت و با برداشتن کلید و کیف پولش از اتاق و بعدم خونه بیرون زد

اصلا فکرشم نمی‌کرد که هیچ جا اثری از اون نباشه
اون مشخصاتشو میداد و پیداش نمی‌کرد تمامی پزشک قانونی ها رفته بود بیمارستانها و اداره پلیس
حالا دسته ای از عکسای پیرینت گرفته شده از صورت مگ تو دستاش بود و به برگ اولش نگاه میکرد که چطوری توسط از بارون وامونده فاکی خیس شده بود
از روی صندلی سنگی بلند شد و سمت یه کافه رفت وارد شد و دسته عکسارو روی میز گذاشت با اشاره دستش گارسون اومد و زین یه قهوه تلخ بدون هیچ چاشنی شیرینی سفارش داد
گارسون فنجون تیره رنگ قهوه رو میز گذاشت و برای مدتی به عکس مگ خیره شد و بعدم رو به زین کرد با کمی من و من گفت:هی مرد این همون دختر مدل نقاشه

زین هنوز نمیدونست که چی شنیده پس گفت:چی؟
کی؟
گارسون:همین دختری که عکسشو روی میز گذاشتی دیگه
این همون دختر مدل که مدل نقاشی های آقای ووک شده
تو از دنیا عقبی؟
امروزه همه از اون حرف میزنن
زین با تعجب بهش نگاه کرد و دوباره پرسید:اون دختر کی رفت و مدلش شد ؟
گارسون :ببین مرد من الان کار دارم ولی اگه میخوای از مغازه کنار اینجا یه مجله بخر اسم مجله
مجله drowwook دراو ووکه
و قبل از این که زین هیچ سوال اضافی دیگه ای بکنه رفت
زین دستشو لای موهای نمکناکش کرد و بدون خوردن قهوه نیمه سردش از کافه شانسش بیرون زد
و به مغازه بغل کافه رفت
به سمت قفسه مجله ها رفت و داشت تمام مجله هارو میگشت اما اثری از اون مجله نبود
کم کم داشت به این نتیجه می‌رسید که گارسون سرکارش گذاشته
که صدای صندوق دار و شنید :آقا مشکلی پیش اومده
زین یکم فک کرد و در آخر گفت: دنبال یه مجله هستم اما هر چی میگردم نمیتونم پیداش کنم

صندوق دار با یه لبخند کج گفت:اگه دنبال مجله دراو ووک میگردین باید بگم خیلی قبل تر از این که شما بیاین فروش رفت
وقتی نگاه متعجب زین و روی خودش دید با خنده چاشنی صداش گفت:تعجب نکنین این روزا همه دنبال این مجله هستن فقط شما نیستین
نقاش ووک این دفه شاهکار کرده
البته زیاد ناراحت نباشین من مجله دراو ووک و دارم
و خوندمش و اگه انقد دمبالش هستین میتونم بهتون به نصف قیمت بفروشم
زین کارت خریدشو بیرون کشید و روی صندوق گذاشت
دختر خنده آرومی کرد و کارت و پس زد و مجله رو جلوی زین گذاشت
و بعدم گفت:شوخی کردم اگر چیز دیگه ای لازم ندارید روز خوش تا من برم و اون مجله های بهم ریخته کار دست شمارو درست کنم و با دستش به قفسه ها اشاره کرد
زین با یه لبخند خجول از دختر مزاح گر خدافظی کرد و با چنگ زدن مجله از اون جا بیرون زد
_______
ببخشید که ننوشتم دوستان

Fox(zaynmalik)Where stories live. Discover now