لیام روی صندلی وسط باغ نشسته بود و به مبارزهی تن به تن تایلر و یکی از افراد گروه نگاه می کرد
تایلر برنده شد و صدای خنده هاش بلند شد
بوراک: اوه پسر... تو به این میگی مبارزه... اگه راست میگی با من بجنگلویی غر زد
-بیخیال... شما ها همیشه همین کار و میکنید و آخر بوراک توی تن به تن و تایلر توی تیر اندازی برنده میشه.. موافق نیستی آلفا؟؟؟لیام فقط به لویی نگاه کرد و لو چندبار دستش و جلوی صورت لیام تکون داد
هری: تو خوبی؟
لیام سری تکون داد و به داخل خونه برگشت و دید جک با سینی غذا از پله ها بالا میره
-چی کار میکنی؟
-زین برای شام پایین نیومد.. واسش غذا میبرم.. نمی دونم چی شد که ظهر رفت و دیگه از اتاق بیرون نیومد.. مطمئنم یه ربطی به ولیحا مالیک داره... نکنه یکی از دوست هاش و کشته؟
-سینی و بده به من... براش میبرم.. تو برو توی باغ پیش بقیه
جک سری تکون داد و سینی و دست لیام داد و ازش دور شد
هری: جک؟! تو فکر میکنی لیام از زین خوشش میاد؟
جک کمی اخم کرد
بوراک: بیخیال هالک
جک: بوراک .. اگه آلفا اجازه میداد با دست های خودم می کشتمت
-چرا؟ چون بهت گفتم هالک؟
-چون خیلی زر میزنی.. اون دهن گشادت و ببند
-خیلی بد دهنی هالک... تو هم از زین خوشت میاد
جک خندید: معلومه که خوشم میاد... اون یه موجود بی خود و به درد نخور مثل تو نیست...
لویی و تایلر خندیدن
هری: فکر میکنم لیام ، زین و دوست داره
جک: میشه خفه شین... تو بهتره سرت تو کون دوست پسر خودت باشه
هری دست هاش و به نشانه ی تسلیم بالا آورد و به صورت قرمز شده ی لویی که از شدت خنده داشت منفجر میشد نگاه کرد
.
.
.
.[زین... زودباش.. یه چیزی بگو دیگه..]
-فقط پنج دقیقه... التماست میکنم... فقط پنج دقیقه چیزی نگو... فقط پنج دقیقه سکوت... باشه؟ اصلا تو نمی خوای بری دستشویی؟
[هی... مگه من چی گفتم که اینجوری میکنی.. ببین اول از همه که من الان دستشوییم.. دوم اینکه خب من می تونم هدستم و توی دستشوییم بیارم سوم اینکه اعتراف کن خانواده چیز خوبیه نه بد چهارم اینکه ولیحا دختر خوبیه]
-هر چی تو بگی ولی فقط پنج دقیقه دهنت و بببند
[زین جواد مالیک... یه ذره شعور داشته باش مگه من به اخلاق مثل گوه تو کاری دارم که به حرف زدن من گیر میدی... از اونجایی که جز من کسی....]
YOU ARE READING
This man dies to night
FanfictionHighest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii &saba حقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟؟ خانواده یا...خانواده!