14

5.4K 828 949
                                    

زین، سر میز صبحونه نزدیک جک نشسته بود ولی سنگینی نگاه لیام و روی خودش حس میکرد

آلفا با وقار و آرامش خاصی به زین زل زده بود و هر از گاهی تیکه ای از غذاش و می خورد

جک چندبار سرفه کرد تا توجه زین بهش جلب بشه و نگاهش کنه ولی زین سرش و پایین نگه داشته بود تا زیر نگاه لیام ذوب نشه..

حالا سنگینی نگاه جک هم به نگاه لیام اضافه شد ولی نگاه های جک زیادی معلوم و مشخص بود

یک دستش و زیر چونش گذاشته بود و با یه لبخند خیلی خیلی خیلی عاشقانه به زین نگاه میکرد

برای یک لحظه چشم لیام به جک که راس دیگه ی میز نشسته بود افتاد و حس کرد خون توی رگ‌هاش به جوش اومدهبوراک با آرنجش به لیام ضربه زد و کنار گوش راستش پچ‌پچ کرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

برای یک لحظه چشم لیام به جک که راس دیگه ی میز نشسته بود افتاد و حس کرد خون توی رگ‌هاش به جوش اومده
بوراک با آرنجش به لیام ضربه زد و کنار گوش راستش پچ‌پچ کرد

-قبول کن دوستش داری لیام پین.. اگه همین امروز بهش نگی شرط میبندم جک بهش میگه... نگاهش و ببین... مجبور میشی بشینی عروسی آشپز و شبگرد و جشن بگیری

لویی خودش و جلو کشید و در گوش چپ لیام شروع کرد به حرف زدن

-اوه... تو هنوز می خوای بگی ازش خوشت نمیاد؟ مثل اینکه جک مشتاقتره... چقدر بهم میان

لیام زیر لب غرید و گفت((خفه شین))

لویی جای خودش و به تایلر داد

-اشکال نداره آلفا... تو هم مثل من از دور عاشق باش

هری خودش و به جای قبلی بوراک رسوند
-می دونی چرا لویی من و دوست داره؟؟ چون به موقع اعتراف کردم که دیوانه وار عاشقشم.. اگه دیر کنی جک اون و به دست میاره

تایلر نگاهی به هری انداخت و جوابش و داد(آروم حرف میزنن و بقیه صداشون و نمیشنون)

-بیخیال استایلز.. اونا کنار هم خیلی خوبن.. جک بیشتر از لیام دوستش داره

لیام از جاش بلند شد و از سالن بیرون رفت و رفیق‌های دیوونش خندیدن😁

صدای خنده توجه بقیه رو جلب کرد و بوراک بلند‌ شد و با صدای بلند حرفش و زد

-زین... میشه یه سوال ازت بپرسیم؟؟

زین به بوراک نگاه کرد و سرش و به نشانه ی مثبت تکون داد و لویی سوال و پرسید

This man dies to nightDonde viven las historias. Descúbrelo ahora