دکتر نگاهی به عکس های توی دستش انداخت
-شانس آوردی لبه های دندت جدا نشده.. یک دنده شکسته و سه تا ترک خورده؛ مراقب خودت باش پسر ... ممکن بود به عروق اصلیت آسیب بزنی، اگه آئورت سوراخ میشد میمردی
-درد داره
نایل با ناله گفت و دکتر به کبودی های روی سینش اشاره کرد
-خودت و ناکار کردی انتظار داری درد نگیره.. مشکل ریه هات و بدتر میکنه... نفس عمیق ممنوع.. اگه نمیتونی یه کپسول اکسیژن کوچیک با خودت داشته باش، اگه بخوای میتونم یه تزریق بی حسی برات انجام بدم ولی اثر چند ساعته داره
نایل سرش و به نشونه مثبت تکون داد چون دردش غیر قابل تحمل بود
دکتر رفت تا داروی بی حسی بیاره و نایل تنها شد
نمیتونست تکون بخوره
فردا بدتر میشد.. چه جوری خودش و به سالن تمرین برسونه.. اگه نره این بلا ها سر بقیه میاداشکش در اومد
دنیا خیلی تاریک تر از قبل شده بوددکتر برگشت و سوزن و توی پوست نایل فرو کرد و صدای آخ گفتنش توی اتاق پیچید
بیحسی اثر کرد و دردش از بین رفت
-برات آتل نمیبندم چون همین جوریش باید آروم نفس بکشی و با اون بدتر میشه و ذاتالریه میگیری. فقط باند کشی میبندم
نایل سرش و تکون داد و آروم نشست تا باند و دور بدنش ببنده
.
.
.جک به بقیه خیره شد
لیام که داغون بود
مارتین و فرانک هم اگه حرف میزدن با بوراک و تایلر طرف بودنلویی سرش و روی پای هری گذاشته بود و خوابیده بود
بعضیا با انگشت هاشون بازی میکردن و بعضی دیگه چرت میزدن
جک کلافه دستی به موهاش و بعد به ته ریشش کشید
-خیلی خب.. تو این جهنم چه خبره؟ شما به درد نخورا به درد نخور تر از همیشه شدین.. معلوم نیست نگهبان های گشاد اینجا سر کدوم قبری رفتن و دیگه خبری از بازجویی نیستهری برگشت و انگشتش و روی لب هاش گذاشت تا جک چیزی نگه
جک: اَه... یه فاکی مشکل داره... یه حس مزخرف و به فاک رفتهای دارم.. همش میگی هیش.. زهر مار و هیش
لحن جک شبیه یه پسر بچه شده بود تا همون آدم همیشگی
یکی از اعضا چند ضربه آروم به میله بازداشتگاه زد و انگشت اشارش و به نشونه ی بیا نزدیکتر تکون داد
جک گوشش و به میله ها چسبوند
-فکر کنم اون جاسوسه مرده
تن جک یخ کرد
-ک...ک..کی؟!
-همون شبگرده... زین.. مطمئن نیستم ولی رو به موت بود
ESTÁS LEYENDO
This man dies to night
FanficHighest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii &saba حقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟؟ خانواده یا...خانواده!