آرامش محض ...
این تنها چیزی بود که حس می کرد.. نور ضعیف خوشید به چشم هاش می خورد
آروم پلک های سنگینش و باز کرد و به اطراف نگاه کردگرگ و میش صبح بود و نور سفید خورشید بخش کمی از خونه رو روشن کرده بود
سرش روی سینه ی کسی بود و عطر تلخ تنش و حس میکرد
زین سرش و بلند کرد و به مردی که آغوشش بینهایت گرم و راحت بود نگاه کرد..
لیام پین آروم خواب بود و دست هاش و دور زین حلقه کرده بود و صدای نفس های آروم و عمیقش به گوش می رسید
منطقاً زین، باید خودش و از بغلش بیرون میکشید و فاصله رو حفظ می کرد اما زین دوباره سرش و روی سینه ی لیام گذاشت و چشم هاش و بست
مهم نبود چی میشه یا اینکه چه اتفاقی قراره بیوفته فقط اون لحظه مهم بود... فقط همون آرامش مطلقتصمیم گرفت فقط توی لحظه زندگی کنه و زنده بودن و از نزدیک لمس کنه
چشم هاش آروم بسته شد و صدای ضربان قلب لیام توی ذهنش ثبت شد
.
.
.
.صدای زنگ ساعت باعث شد نایل از خواب بپره
بدون اینکه چشم هاش و باز کنه بلند شد و سمت دستشویی رفت و توی راه دو بار به ستون برخورد کرد... کار های روزمره ی همیشگی و انجام داد و سراغ خوردن صبحونه رفتلیوان شکلات داغش و برداشت و سمت کامپیوترش رفت
خمیازه کشید و مانیتور ها رو روشن کردتصویر دوربین های امنیتی پایگاه و نگاه کرد.. همه جا شلوغ بود و انگار هیچکس شب قبل خواب راحتی نداشته به جز نایل
تریشا آدم های زیادی و دستگیر کرده بود و بیشتر سرباز ها مجبور بودن شیفت وایسن... نایل مطمئن بود با تمام وسیله ها و عتیقه هایی که پیدا شده میشه یه موزه باز کرد😑😐
خمیازه ی دیگه ای کشید و به خونه ی گرگ نگاه کرد
باغ کاملا خالی بود.. حتی آدم هایی که همیشه نگهبانی میدادن نبودن.. هدفونش و روی گوشش گذاشت و صدای تاپ تاپ عجیبی شنید
فقط دو چیز ممکن بود اتفاق بیوفته
یک: حس گر شنوایی زین خراب شد و تاپ تاپ میکنهدو: زین خیلی عاشقانه گوشش و روی سینه ی کسی گذاشته
لبخند شیطانی و موزیانه ای گوشه لبش نشست و آروم انگشتش و روی دکمه ضبط صدا گذاشت و فشار داد و ریز خندید
- زی.... زین... خوابی؟؟؟ هشت صبحه... زین؟! باید بری سراغ اون گاوصندوق عجیب ... یادته؟؟؟ زین
نایل جوابی نشنید و مجبور بود صبر کنه تا زین از خواب بلند بشه
صدای تق تقی به از در اتاقش اومد و سرهنگ لاکوود با صورت عصبی و پریشون وارد شد
VOCÊ ESTÁ LENDO
This man dies to night
FanficHighest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii &saba حقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟؟ خانواده یا...خانواده!