44

4.8K 731 249
                                    

تام نگاهی به نایل و بعد به زین انداخت

-خب خب خب.. داستانتون چقدر طولانیه؟ من فقط یه هفته دیگه تو این پایگاه هستم پس وقت دارین تعریف کنین

نایل نگران نگاهش کرد و ازش سوال پرسید
-کجا می‌ری؟

-یک ماهه برمیگردم وارد گروه آموزشی میشم برای تیم جدیدی که داره میاد قراره یه معلم خفن باشم
یه دستور فوری بوده

زین: دلم به حال کسایی که تو آموزش میدی میسوزه

تام دهن کجی مسخره ای کرد و بعد به سمت نایل چرخید

-هی ریزه میزه کله طلایی.. همیشه باید تهدیدت میکردم تا دست از خوردن برداری ولی اگه این پیتزا رو نخوری مجبورت میگنم پوتین هام و واکس بزنی باور کن خیلی خیلی بد بو و کثیفه

نایل شونه هاش و بالا انداخت و تام و زین و هُل داد و از اتاقش بیرون کرد

تام با صورت متعجب و اخم کج و کوله ای به زین نگاه کرد

-چرا؟! واقعا باید بگی چش شده؟

-عاشق شده

-چی؟! عشق قبلیش هنوز که هنوزه دردسرمونه این یکی دیگه کیه؟

-به قول خوده ایرلندیمون یکی که آشپزیش خوبه

-خیلی بد هم نیست

-نه خیلی هم بد نیست فقط عاشق آشپز گروه گرگ شده

-شت... خیلی شت... یعنی عاشق یه بی‌عرضه شده که فقط دست پختش خوبه

-آره فقط همون بی عرضه هیکلش چهار برابر توعه و ده اینچ ازت بلندتره

-امید وارم یه هفته ای حالت خوب بشه چون بعد از رفتنم باید مراقبش باشی.. چقدر طول میکشه تا یادش بره؟! دو ماه!؟ بیشتر؟!

-این نایلی که ما میشناسیم حالا حالا ها عاشق می‌مونه... من میرم اتاق تریشا تو برگرد خوابگاه اصلا دیشب خوابیدی؟ چشمات قرمز شده

-وووو زد وان اهمیت میده... این باید توی تاریخ ثبت بشه.. تنهایی که نمی‌تونی بری یه هو وسط راه میوفتی و میمیری بعد تریشا من و اعدام میکنه بیا باهم بریم

تام دست زین و گرفت و کمکش کرد تا به اتاق تریشا برن
تام در و باز کرد و سلام نظامی داد و تریشا با دیدن زین بیرون از تخت بیمارستان  فریاد کشید

-دیوونه شدی؟؟؟ همین حالا برمیگردی بیمارستان الان

زین اخمی کرد

-من مشکلی ندارم با دکتر هم حرف زدم... نیومدم اینجا که بحث کنم.. گرگ تا کِی اینجا می‌مونه؟!

-تو.. برو بیرون و تو.. برمیگردی بیمارستان

تام ابرو هاش و بالا انداخت و از اتاق بیرون رفت

زین: گرگ؟!

تریشا مهربون‌تر به زین نگاه کرد

-گفته بودی یکی و از بینشون دوست داری.. می‌خوای چی کار کنی؟

This man dies to nightWhere stories live. Discover now