32

4.9K 730 309
                                    

جک به سوپی که درست کرده بود نگاه کرد و لبخند زد
صدای حرف زدن همه از پشت در به گوشش میرسید

حالا فقط باید ظرف ها رو پر میکرد و به سالن غذا‌خوری می رفت

نایل منتظر کنار زین نشسته بود و به میزی که چیده شده بود ولی غذایی توش نبود نگاه می‌کرد

جک اسم چند نفر و گفت تا ظرف های سوپ و بیارن

نایل با شوق منتظر بود تا اینکه ظرف بزرگی از سوپ قارچ با برش های لیموی تازه جلوش قرار گرفت
این معرکه و فوق العادس

جک طبق عادت همیشگی راس میز نشست ولی نگاهش رو به نایل بود

اون با علاقه ی خاصی سوپ می‌خورد و بعد از گذاشتن قاشق توی دهنش چشم هاش و می‌بست و لبخند میزد‌.... اون واقعا از غذاش لذت میبره

البته متاسفانه.. بقیه اعضای گروه چندان با خوردن سوپ موافق نبودن

بوراک: لطفا بگو این پیش غذاس... من یه چیز دیگه می‌خوام

لویی دست به سینه به جک نگاه کرد و حرفش و زد
-چرا اینقدر شله؟؟؟ حالا که فکر میکنم به تایلر و دیلن حسودیم میشه.. اون عوضیا رفتن سر قرار و توی یه رستوران شیک ناهار می‌خورن.. یه غذای واقعی

زین نگاهی به لیام انداخت و با ابرو هاش بهش اشاره کرد.. اصلا چرا اونا به یه رستوران نرفتن؟ قرار گذاشتن توی سالن تمرین واقعا مزخرفه

کم کم اعتراض ها بیشتر شد... ولی جک نیشخند ترسناکی زد

-هر کی اعتراض داره میتونه نخوره

فرانک: ولی ما گشنه ایم

جک: توی دستشویی به اندازه کافی گوه هست.. می‌تونین بخورین

پسری که زین حتی اسمش و نمی‌دونست بلند شد
-بیخیال جک.. همین سوپ هم کوفتمون نکن. حداقل وسط خوردن از گوه حرف نزن

لیام به صورت عصبی فرانک خیره شد .. می‌دونست هم اون و هم جک آماده ی دعوا کردن هستن پس با خبری که داشت توجه ها رو به خودش جلب کرد

-خب... به من نگاه کنین.. مارتین برمیگرده

سکوت همه جا رو فرا گرفت.. نایل بشقابش و بلند کرد و آخر سوپش و سر کشید و صدای هورت مانندی ایجاد کرد و سکوت و شکست

هری ابرو هاش و بالا انداخت
-مارتین... کارش تموم شد. واقعا برمیگرده؟!

بوراک: اوه.. اون خل و چلِ دیوونه داره میاد.. این این یه خبر فوق العادس

جک: قراره اون قیافه ی نحسش و دوباره ببینم.. این معرکس دلم برای اون حال به هم زن تنگ شده بود

جک بلند خندید

صدای همهمه زیادتر شد

نایل دستش و زیر چونش گذاشت و به جک نگاه کرد
-مارتین کیه؟؟

This man dies to nightTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang