Writer: AriiEel
Couple: KookV, YoonMin, HopV
VMin(FriendShip)
تهیونگ منتظر به یونگی خیره شد ، قدمی جلوتر رفت و رو کاناپه قهوه ای رنگی که روبروی یونگی بود نشست و اروم لب زد :
_ بگین ..
یونگی نگاهی به تهیونگ و بعد به جیونگ که رو پله ها منتظر بهش خیره شده بود کرد :
_ فک میکنم لازمه بدونی که کوک بدونه نقشه بهت شلیک نکرده ..
تهیونگ اخمی کرد و چشماشو از یاداوری اون لحظه بست و سریع از جاش بلند شد :
_ برام اهمیتی نداره ..نمیخوام چیزی راجبش ….بشنوم.
یونگی کلافه اخمی کرد و با صدای سرد و عصبی لب زد :
_ بشین سر جات . این قضیه هیچ ضرر یا نفعی برای من نداره .
به تهیونگ که منتظر ایستاده بود خیره شد و پوزخندی زد :
_ اما میدونم با تمام این غد بازیات ته دلت چی میخوای بشنوی ازم …
_ من هیچی نمیخوام بشنوم هر چی بگی واقعیت این قضیه که دوستت به من شلیک کرده عوض نم…
یونگی کلافه از جاش بلند شد ،سمت پنجره رفت. و همونجور که پرده رو کنار میزد حرف تهیونگ رو قطع کرد :
_ اگه بهت شلیک نمیکرد جئون میزدت …
سمت تهیونگ که ساکت شده بود و نفسای عمیقی میکشید برگشت و ادامه داد :
_ و اگه اون بهت شلیک میکرد الان اینجا نبودی احتمالا تا الان خاکسترتو تو دریا ریخته بودیم .
تهیونگ با بغض به یونگی که در عین بی تفاوتی با لحن خونسردی جملاتشو بیان میکرد زل زد. لباشو با زبونش خیس کرد رو به یونگی که دستاشو تو جیبش فرو برده بود گفت :
_ هیچ ...تضمینی نبود که زنده ...بمونم …
یونگی چشماشو رو هم فشار داد و با انگشت اشاره و شستش دو طرف پیشونیشو ماساژ داد .
_ بود بچه ...بود ..همش نقشه بود ..کوک قصد نداشت تورو تحویل جئون بده ..داستان اینجوری بود که نشون بدیم نقشمون این که بادیگاردایی که بردیم به جئون و افرادش حمله میکنن .
ولی در اصل اسلحه های پر دست من و کوک بود ...همه چی طبق نقشه پیش میرفت چون همون مردی که جئون فرستاد تا تورو سمتش ببره یکی از افراد خودمون بود …
یونگی نفسی کشید و رو کاناپه نشست و به چهره تهیونگ که چونش از شدت بغض میلرزید خیره شد و ادامه داد :
لحظه اخر همه چیز تعقیر کرد، بعد از تماسی که به جئون شد .. حرکتش غافلگیرانه بود جئون تورو سالم میخواست پس حدسمون رو اسیب زدن بهت نبود ...ولی انگار کارش با تو بزرگتر از یه همخوابه بودنه …