با رسیدنش به عمارت سمت اتاق تهیونگ رفت . باید بین وسیله های قدیمیش رو میگشت از زیر تخت ساک مشکی رنگ تهیونگ رو بیرون کشید و لای 3 تا دفترا و دو تا کتاباشو به خوبی گشت . میدونست جایی نیست که جلوی چشم باشه ولی نمیتونست خیلی هم پنهان شده باشه .قبلا هم کشته بود اما هیچوقت …
با برخوردش به میز عسلی و افتادن قاب عکس تهیونگ با کلافگی خم شد و قاب عکس رو روی میز گذاشت ..
با دیدن عکس بچگی تهیونگ لبخندی زد و به خنده بزرگ و دندونیش خیره شد
با ناامیدی سمت در برگشت و قبل از اینکه بره دوباره سمت قاب عکس خانوادگی تهیونگ که روی چوب کار شده بود برگشت و چشماشو ریز کرد ..از روی میز عسلی اتاق برش داشت و با دیدن خط کم رنگی که به شکل یک مربع بود سمت بیرون کشیدش و با دیدن فلش مموری کوچیک مشکی رنگی دستشو جلوی دهنش گذاشت …
با صدای باز شدن در سمت در برگشت و با دیدن نامسو و جئون اب دهنشو به سختی قورت داد و فلش و تو جیب پشت شلوارش گذاشت و لبخند مصنوعی به جئون که با نیشخند بهش خیره شده بود زد :
_ سلام قربان ..
جئون لبخندی زد و قلنج انگشتاشو شکوند و قدمی سمت جین برداشت :
_ میبینم که خیلی به فکر پیدا کردن اون فلش هستی جین ..
جین نفس عمیقی کشید و قبل از اینکه حرفی بزنه با نفس حبس شده به جئون که حرفشو با پوزخند زد خیره شد :
_ یا بهتره بگم سرگرد کیم سوکجین ..
جین با شنیدن صدای جئون پوزخندی زد و سمتش برگشت ;
_ اوه بالاخره تونستی از مغزت استفاده کنی جئون ... زودتر از اینا منتظرت بودم هر چند امروز تو جشن وقتی باهام حرف زدی میتونسم ترس و از چشمات بخونم .
جئون پوزخندی زد و قدمی سمت جین برداشت دستشو اروم روی شونه اش گذاشت و با چشم به نامسو اشاره کرد تا سمت جین بره :
_ اون ترس نبود پسر ..نفرت بود اینکه یکم دیر فهمیدم تو همون عوضی هستی که خودشو جای سرگرد بدبختی که تو یه تصادف ساختگی کشتمش جا زده ..هر چند من فکر میکردم اون ادمی که از شرش خلاص شدم تویی اما خوب عمر کثیفت زیادی به این دنیا بوده .
جین با یاداوری جینسو هم دانشگاهی و دوست صمیمیش با حرص دندوناشو رو هم فشار داد و به نامسو که محکم از دستاش گرفت نگاه کرد.
با ضربه محکم زانوی جئون تو شکمش ناله خفه شده ای خم شد و به جئون که مشتشو تو گونه اش خالی کرد پوزخندی زد و خون جمع شده توی دهنشو رو کفش جئون تف کرد.
جئون با حرکت جین از موهای سرش گرفت و مشت دیگه ای تو صورتش زد و همزمان با زانوش به شکمش کوبید :