season 2 _ part 19

9.8K 951 275
                                    

Writer: AriiEel

Couple: KookV, YoonMin, HopV

VMin(FriendShip)



با تموم شدن حرفش تفنگ رو سمت جونگکوک گرفت و قبل از اینکه حرفی بزنه به تهیونگ که از ماشین بیرون اومد خیره شد و بلند خندید :

_ دیدی ؟؟ من هیچوقت جدسام اشتباه از اب د رنمیاد .درست مثله حدسم راجب پدر اشعالش ..هیچوقت نباید بهش اعتماد میکردم و اون مادرش که هیچوقت عشق من رو به خودش ندید …

جونگکوک با تموم شدن حرف جئون قدمی جلو رفت و خیره به جئون لب زد :

_ اخره خطه جئون ...بهتره تمومش کنی و خودت رو تسلیم کنی ..

_ اوه نه پسر به همین راحتیا نیس اون عروسک مثله پدر و مادرش میمیره و اونوقت من دستتو میگیرم و میبرمت ..

و قبل از اینکار باید اون اشغال که تورو ازم گرفت رو خلاص کنم

با تموم شدن حرفش تفنگ و به دست دیگه اش داد و به سمت تهیونگ شلیک کرد و همزمان به جونگووک که خودش رو جلوی تهیونگ پرت کرد خیره شد و به تن غرق خونش زل زد ….

___________________________


با ترس به تن بی جون جونگکوک نگاه کرد با شنیدن صدای اژیر پلیس کنار جونگکوک رو زمین نشست و با ترس سرشو بلند کرد و روی پاهاش گذاشت .گریه بهش فرصت حرف زدن نمیداد و فقط با ترس تنشو بغل گرفته بود و خیره به چشمای بستش دستشو محکم روی زخم کنار سینه اش فشار میداد .

جئون  خیره سر جاش ایستاده بود و به جونگکوک نگاه میکرد حتی قدمی نمیتونست سمتش برداره و صدای بلند اژیر نزدیک شدن پلیسارو گوشزد میکرد

با کشیده شدن دستش توسط دست نامسو از شوک خارج شد و قدمی سمت جلو برداشت و باز با صدای فریاد نامسو سر جاش ایستاد :

_ رئیس باید بریم پلیسا رسیدن ..

با چشمایی که ناخواسته از اشک خیس شده بودن با صدای گریه تهیونگ که پشت هم جونگکوک رو صدا میزد سر جاش ایستاد .

نمیتونست قدم از قدم برداره ..پسرش ...تنها کسی که بخاطرش نفس میکشید به دستای خودش روی زمین افتاده بود و قسمتی از خیابون از خونش نمدار شده بود .

با کشیده شدن دوباره دستش پاهاش ناخواسته دنبال نامسو کشیده شدن و قبل از اینکه در بسته بشه راننده با فریاد نامسو حرکت کرد و ماشین های پلیس تعقیبشون کردن .

تهیونگ با صدای بلند جونگکوک و صدا زد و با باز شدن چشمای جونگکوک و نفسای سخت و دردناکی که میکشید با گریه دستشو رو صورتش گذاشت و لب زد :

_ کوک ...کوکی لط..لطفا ..کوکی لطفا تو ...تو نمیتونی اینک..ارو با من کنی ..لط..فا.  .

جونگکوک دستشو به سختی سمت صورت خیس از اشک تهیونگ برد و با دردی که از هر نفس کوتاهش تا مغز استخونش پیچیده میشد به سختی لب زد :

puppeteerWhere stories live. Discover now