season 2 _part 14

9.8K 940 646
                                    

Writer: AriiEel

Couple: KookV, YoonMin, HopV

VMin(FriendShip)


دست جونگکوک رو از روی صورتش پس زد و با نگاه عصبی بهش خیره شد :

_ ولم کن ...بهت واضح گفتم دیگه نمیخوام نزدیکم باشی ..از اینکه به بازی میگیریم لذت میبری ؟؟

جونگکوک با اخم خیره به تهیونگ که با نگاه سردی بهش خیره بود ، زل زد و اب دهنشو قورت داد :

_ میخوای اینجوری رفتار کنی ؟؟

تهیونگ سرشو بر گردوند و بغضشو قورت داد :

_ هوم ..

لبخند تلخی روی لبای خطی و زیبای جونگکوک نشست سرشو به نشونه مثبت تکون داد و از روی تهیونگ بلند شد سمت در رفت و قبل از باز کردنش بدون اینکه برگرده با پوزخندی که از ناراحتی رو لبش جا خشک کرده بود گفت :

_ من هنیشه انقد صبور نیستم  ته ...فقط نیاز بود بهم اعتماد کنی .

با تموم شدن جملش از اتاق بیرون رفت ، تهیونگ رو تخت نشست و دستشو رو گرمای جامونده بوسه جونگکوک کشید زانوهاشو بغل کرد و سرشو رو پاهاش گذاشت و به اشکاش اجازه سرازیر شدن داد.

قلبش از اینهمه تنهایی وکنارش بودن و نداشتنش درد میکرد ،هیچوقت زندگیش خوب پیش نمیرفت و دقیقا زمانی که فکر کرد همه چیز خوبه و میتونه به زندگیش امیدوار باشه همه چیز خراب شده بود

نمیخواست تهدید شه از اینکه هیچکس بهش اجازه خوشحال بودن نمیداد و به هیچکس و هیچ چیز تعلق نداشت ،اینکه کسی رو کنارش نداشت و تا به خودش اومده بود خانوادشو از دست داده بود ،اینکه خیلی چیزها بود که نمیدونست عذاب میکشید ..

با صدای در اتاق سرشو بلند کرد و تند اشکاشو پاک کرد از روی تخت بلند شد و سمت در رفت .

با باز کردنش به جیهوپ که بهش خیره شده بود نگاه کرد و لبخندی زد :

_ چیزی شده هیونگ ؟؟

جیهوپ خیره به تهیونگ قدمی سمتش رفت و با صدای گرفته ای همونجور که به زخم روی لبش نگاه میکرد  اب دهنشو با حرص قورت داد :

_ تهیونگ...باید بهت مسئله مهمی رو بگم !!

تهیونگ لبخندی زد و جواب داد :

_ بگو هیونگ …

_ من ..دوستت دارم ته …

تهیونگ با ابروهایی بالا رفته متعجب به جیهوپ خیره شد ،حرفش ابهامات زیادی داشت اما این حرفی بود که بارها از طرف جیهوپ شنیده بود اینکه دوستش داره و مراقبشه بهش اهمیت میده و براش ادم مهمیه ..

با خنده لب زد :

_ منم دوستت دارم هیونگ ..

جیهوپ عصبی به تهیونگ که با لبخند بهش نگاه میکرد و باز هم اعترافشو یه علاقه ساده برادرانه تلقی کرده بود خیره شد ..اب دهنشو قورت داد و قدمی جلو رفت :

puppeteerWhere stories live. Discover now