همه جیغ میزدن و بپر بپر میکردن. انگار اهنگی که پخش میشد رو خیلی دوست دارن. رو به نایل گفتم:" اینا رو ببین. خودشونو واسه یه اهنگ جر واجر میکنن. من اصلا تا حالا نشنیده بودمش!"
نایل که داشت با ریتم اهنگ جلوم تلو تلو میخورد گفت:" منم. ولی اونجا رو ببین. یکی هست که انگار اونم تاحالا نشنیده یا براش مهم نیست چون از همون موقع که چشمم بهش افتاده داره به من زل میزنه!"
اونجایی که نایل اشاره کرد یه پسر دو رگه با موهای بلند و پوست تیره نشسته بود. قد بلند به نظر میومد اما خیلی چهار شونه و گنده نبود.
با خودم گفتم:" شاید چشمش تو رو گرفته!"
نایل خندیدو گفت:" وقتشه مهارت های مخ زنیمو رو
کنم!"و بعد سمت بار رفت..درست همونجایی که پسر قد بلند یه گوشه اش کز کرده بود. کنارش نشست. به بار تندر گفت که براش ککتل سیب بیارن.
پسر برای بار تندر پول روی میز گذاشت اما نایل اون پول برداشت و توی دستای پسر گذاشت. نمیشنیدم چی بهش گفت اما دیدم که پول اون پسر رو نایل حساب کرد.
پسر موهاشو پشتش گوشش زد و به نایل نگاه کرد. به وضوح میشد دید که ازش خوشش اومده و سعی داره باهاش لاس بزنه. اما نایل بلند شد و سمت من برگشت.
درست قبل از اینکه بیاد پیش من روشو برگردوند و دوباره رفت پیش پسر جوون. خم شد و خیلی اروم گونه ی پسر رو بوسید و میشد دید که اون کاملا خجالت کشید.و بعد نایل به سمتم دویید.
گفتم:" تو الان...؟"
نایل با خونسردی:" پول نوشیدنیشو حساب کردم. گونه شو بوسیدم. بهش گفتم این اولین و اخرین دیدار ماست. امید وارم زندگی قشنگی داشته باشی."
دهنم باز مونده بود:" لعنتی اگه کارگردان بودم از روی همین فیلم میساختم! اولین و اخرین دیدار ما...له کردیش که."
نایل خندید:" امشب باید خوش گذروند و بی خیال همه چیز بود. منم خواستم یه امتحانی بکنم. اصلا بیا همین امشب انسان شدنتو جشم بگیریم! با تاخیر البته."
" دومین شبِ مستی پیاپی برای من!"
نایل:" پس به سلامتی!"
کلوپ هی داشت شلوغ تر و شلوغ تر میشد و جمعیت هم وحشی تر میشدن. نایل گفت:" خدای من اون پسر جدیده رو معلومه بچه است...ایدی فیک داره یعنی؟ دامن پوشیده...قسم میخورم فکر کردم دختره."
خندیدم:" خب اونش به من مربوط میست که چند سالشه ولی خب دامنش هم مدلشه دیگه من چی میتونم بگم! ولی نگاه کن با یه پسر دیگه اومده و داره حسابی عشق و حال میکنه. به جفتشون تبریک میگم اما من خیلی از اون مدل پسرا خوشم نمیاد که جذبشون بشم. به نظرم کیوتن ولی اگه واقعا دنبال دامن و وسایل صورتی بخوام باشم میرم دختر تور میکنم!"
YOU ARE READING
FALLEN [z.m]
Fanfiction"اما اگه بیافتم، اونوقت میمیرم و دیگه نمیتونم کنارت باشم." _" اگه احساس کردی داری میافتی فقط دستاتو باز کن و چشماتو ببند. باور داشته باش که تو میتونی پرواز کنی."