بار تنهایی | Part 8🍫🍼

1.4K 314 17
                                    

قدم هاشو بیشتر کرد،هوا سرد بود..این روزا خیابون ها و همه جا خیلی شلوغ بود،حال و هوای کریسمس انگار همه جا رو پر کرده بود البته به جز جایی که الان سویونگ رو به روش وایساده بود...

*ALONIC BAR*

از اولم دنبال همچین جایی میگشت...یه جای خلوت, همونطوری که از صندلی های دور و برش میگذشت..راحت, طوری که روی یکی از صندلی ها نشست و از بارتندر یه بطری سوجو خواست.
دستشو زیر چونه اش گذاشت و به نقطه نامعلومی خیره شد...چند لحظه بعد که بطری سوجوش با یه پیک(این لیوان کوچیکا:/اسمشونو خوب بلد نیستم:/)روی کانتر گذاشته شد،نگاهی به بارتندر کرد و آروم تشکر کرد...تا خواست دستش رو سمت بطری ببره،با احساس اینکه یه نفر دیگه خودشو کنارش پیش صندلی بغلی انداخت..دستش متوقف شد...

"هی پارک جیمین..یه تک-"
دختری که خودش رو روی صندلی انداخته بود به خاطر قطع شدن جملش اخم کرد
"حتی فکرشم نکن"
پسر سریع گفت و روش رو برگردوند

"واسه چی آخه؟"
دختر ناله وار گفت و گردنشو عقب برد

"دفعه قبلی که مست کردی و جمعت کردم..با خودم عهد کردم که بهت آبمیوه هم ندم.."

دختر با اخم غلیظی "کوچولوی عوضی" زیر لب گفت و بعد روش رو برگردوند و به دختری که کنارش نشسته بود و با تعجب نگاشون میکرد،نگاه کرد.

"تو چته؟"

سویونگ سرشو به نشونهٔ "هیچی" تکون داد‌ و خواست از سوجوش بخوره که به بغل دستیش نگاه کرد..حالا که فکرش رو میکرد..تنهایی بهش نمیچسبید..پس چند لحظه بعد یه سوجوی دیگه با یه پیک دیگه رو به روی بغل دستیش بود...
البته خب مجبور شد غرغرای پسری که اسمش پارک جیمین بود رو هم بشنوه.

"تو همیشه واسه کسی که کنارته،سوجو میگیری؟"

سویونگ پوزخندی زد و پیکش رو تویه دستش گرفت و بدونه اینکه به دختر نگاه کنه،جواب داد
"نه...اما یکی رو میخوام که به حرفام گوش بده.."

دختر تک خندی زد
"اگه میخوای دربارهٔ دوست پسرت یا دربارهٔ یکی که تو خماری ولت کرده,حرف بزنی،بگو همین الان برم.."

سویونگ لبخند محوی زد و پیکش رو یه نفس رفت بالا و سعی کرد طمع تلخ سوجو و سوزش یهویی گلوش رو نادیده بگیره..

"اگه بفهمی یه نفر که اصلا ازش انتظار نداشتی ازت یه چیزی رو مخفی کرده... چیکار میکنی؟"

دختر ابروهاش رو برد بالا و همونطور که برای خودش سوجو میریخت گفت
"بستگی داره اون چیز درمورد خودش باشه یا من..."

"خب..درمورد خود شخصه..ولی اون فرد اونقدر مهمه که اگه به طرف مقابلش نگه..یه جورایی بهش ضربه زده.."

دختر بعد از اینکه پیکش رو نوشید،اون رو روی کانتر کوبید
"پس یعنی یه نفر بهت یه چیزیو نگفته..و تو الان آتیشی؟"

Milk & Chocolate (Vkook)Where stories live. Discover now