غم چیه؟ | Part 19‌🍫🍼

995 241 28
                                    

هر آدم یک زندگیه و هر زندگی یک قصه...تویه داستان ما هم آدمای مختلفی هستن نه؟!
بیاین یه سر به هر کدومشون بزنیم...ببینیم تویه ذهنشون چی میگذره‌..چون داستان اصلی پیش اوناس..هر چی باشه زندگی که الان داریم میخونیمش مال اوناس...

تنهایی راه رفتن روی یه ریل قطار چه حالی میده؟...
شاید کسی مثل تهیونگ این رو خوب بدونه‌‌‌‌‌‌..‌

این که کل زندگیت یه دروغ بوده باشه...و اطرافیانت فقط کادو پیچش کرده باشن تا یه روز که به نظرشون دیگه یه آدم بزرگ شدی...بهت بدن..و ازت انتظار تشکر هم داشتن باشن...زندگی به نظر تهیونگ ظالم بود..ولی اون با گذشت زمان یاد گرفته بود که اگه بخواد تسلیم این قضیه بشه..چیز بیشتری ازش باقی نمیمونه..پس حتی برای تظاهر به خوب بودن هم که شده..یه ماسک قشنگ زد روی صورتش..تا ثابت کنه که هیچ اینطورم نیست و کل زندگیش به هیچ جاشه..آره..اینطور بود..اینطور بود تا موقعی که با یه پسر چشم مشکی آشنا شد‌..چیزی که توجهشو جلب کرد هم این بود..جونگکوک بر عکس خودش تظاهر نمیکرد..ادا در نمیاورد که حالش خوبه..اگه ناراحت بود..واقعا ناراحت بود..اگه عصبانی بود..یعنی واقعا عصبانی بود..اگه هم میخندید..معنیش این بود که واسه یک صدم ثانیه شادی به درونش نفوذ پیدا کرد..فرقشون تویه همین بود..اگه تهیونگ رویا بود..جونگکوک خواب بود..اگه تهیونگ یه حیقیت تلخ بود..جونگکوک واقعیت بود..واقعیتی که سعی داشت زندگی کنه‌‌..ولی راهشو نمیدونست‌.‌.بلد نبود که باید از چه مسیری بره..گم شده بود.‌.تا زمانی که یه پسر چشم بادومی دستش رو گرفت..و از ته کوچه تاریکی که توش به بن بست خورده بود..آورده بودش بیرون..ولی مگه ما آدم ها همیشه منتظر یه آدم منحصر به فرد نیستیم که بیاد و نجاتمون بده..خب میبخشید اینجا منم مثل سویونگ ریاضیم بده و میخوام این معادله مسخره رو بهم بزنم..

همه آدم ها باهم متفاوت ان..درسته ؟..ولی چرا هیچ کس به شباهت هاشون توجه ای نمیکنه..تهیونگ و جونگکوک دوتاشون زخم خوردن..اینجا دیگه ما یه شوالیه ضد گلوله و یا یه ابرقهرمان رو نداریم..دوتا نوجوون همسن هم رو هم داریم که زندگی به هر کدومشون ضربه زد..خواسته یا ناخواسته..
و اینجاس که معادله بهم میخوره..

اگه قراره تهیونگ تا آخر عمر روی ریل قطار راه بره..یه پسر به نام جونگکوک هست که روی صندلی سرد ایستگاه قطار نشسته و منتظر یه نفره...

سردی..سرما‌‌..این دو کلمه من رو همیشه یاد یه چیز میندازه‌.‌..غم..اصلا غم چیه؟
بیاین این دفعه به شباهت ها توجه کنیم..همونطور که شادی منشأ{درست نوشتم:/؟}های مختلفی داره..غم هم همینطوریه..ولی ما که هیچ وقت برای غم کارت دعوت نمیفرستیم و به پارتی زندگیمون دعوتش نمیکنیم درسته؟..پس نتیجه میگیریم غم یه مهمون ناخوندس و اصلا هم خجالت حالیش نیست طوری که به تمام مهمونی های کل دنیا سر زده و میزنه..و از اونجایی که ما میزبان ها خیلی مودبیم..میذاریم غم هر کاری دلش میخواد انجام بده...
غم میاد مثل یه اشک روی چشمای بچه گریون
غم میاد مثل چندتا جای زخم روی ساعد های یه آدم
غم میاد مثل یه سگ مزاحم مشکی که دلش بازی میخواد
غم میاد و تویه یه اقیانوس یا شایدم یه باتلاق میندازتت..تا غرق شی..
غم خیلی بدجنسه..ظاهر مظلومی داره..ولی نباید گولشو بخوری..
با غم باید خیلی منطقی برخورد کنی.. اگه دلش بازی میخواد..اون توپی که دستت هست رو انقد دور پرتش کن..که دیگه حالا حالاها به دنبال اون پیداش نشه..از خودت دورش کن..
البته که نمیشه ازش فرار کرد..ولی این به اون نشونه نیست که بخوای باهاش کنار بیای..اصلا..همونطور که گفتم غم خیلی پرروعه..خیلی هم پرروعه..

Milk & Chocolate (Vkook)Onde histórias criam vida. Descubra agora